-
-
شبی دود خلق آتشی برفروخت
شنیدم که بغداد نیمی بسوخت
-
یک شب از آه مردم، آتشی بپا شد. شنیدم که نصف بغداد در آتش سوخت
-
-
-
یکی شکر گفت اندران خاک و دود
که دکان ما را گزندی نبود
-
شخصی در میان آن گرد و خاک و دود، بخاطر اینکه مغازهاش آسیبی ندیده بود، خدا را شکر کرد.
-
-
-
جهاندیده ای گفتش ای بوالهوس
تو را خود غم خویشتن بود و بس
-
دنیا دیدهای به او گفت: ای هوسباز! تو فقط در فکر و غم و غصه خودت بودی؟!
-
-
-
پسندی که شهری بسوزد به نار
وگرچه سرایت بود بر کنار
-
راضی هستی که یک شهر در آتش بسوزد، در حالی که خانه خودت از این آتش بدور باشد؟
-
-
-
بجز سنگدل ناکند معده تنگ
چو بیند کسان بر شکم بسته سنگ
-
بجز شخص سنگدل، کسی معدهاش را از غذا پر نمیکند در حالی که میبیند که دیگران از گرسنگی به شکمشان سنگ بستهاند
-
-
-
توانگر خود آن لقمه چون می خورد
چو بیند که درویش خون می خورد
-
اصلا ثروتمند چگونه میتواند لقمه غذا را بخورد وقتی که میبیند شخص فقیر غم و اندوه فراوان دارد؟
-
-
-
مگو تندرست است رنجوردار
که می پیچد از غصه رنجوروار
-
هرگز نگو که کسی که از بیمار پرستاری میکند، خودش سالم است چرا که او هم همانند بیمار، از غصه مریض به خود میپیچد
-
-
-
تنکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
-
هنگامی که دوستان شخص نازک دل به مقصد میرسند، آن شخص نازکدل از نگرانی خوابش نمیبرد چرا که بازماندگان راه هنوز نرسیدهاند
-
-
-
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش
-
هنگامی که پادشاهان میبینند که خری که بار خار و خاشاک دارد، در گل فرو رفته است، در دل خود بار غم را تحمل میکنند
-
-
-
اگر در سرای سعادت کس است
ز گفتار سعدیش حرفی بس است
-
برای رسیدن به خانه خوشبختی، یک سخن از سخنان سعدی کافی است:
-
-
-
همینت بسنده ست اگر بشنوی
که گر خار کاری سمن ندروی
-
اگر گوش فرا دهی، همین یک سخن برای تو کافی است: اگر خار بکاری، یاسمن برداشت نخواهی کرد
-
در عدل و تدبیر و رای حکایت چهاردهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-عدل-و-تدبیر-و-رای-حکایت-چهاردهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
دود
- دود
- جسمی تیره و بخاری شکل و شبیه ابر که به سبب سوختن اشیاء پدید آید و به هوا رود
- بخار
- دم و نفس
- تیرگی
- غرور
- آه، آه مظلومان
- غبار غم و اندوه
- خشم و کینه
- پریشانی
نار
- نار
- انار
- آتش
- پستان
- اشک خونین
تنک
- تُنُک
- تَنُک
- نازک و لطیف
- کم و اندک
- رقیق
- سست
- نرم
- کم عمق
سمن
- یاسمن
- یاسمین
- سمن
- یاس
- درختچه ای از تیره ٔ زیتونیان که دارای گونه های برافراشته و یا بالارونده است . گلهایش درشت و معطر و به رنگهای سفید یا زرد و یا قرمز میباشد.