ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن آب را
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ز-اندازه-بیرون-تشنه-ام-ساقی-بیار-آن-آب-را

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن آب را

    اول مرا سیراب کن وان گه بده اصحاب را

    بیش از حد تشنه هستم. ای ساقی! آن آب را بیاور. ابتدا به من آب بده و سپس یاران را سیراب کن

  2. من نیز چشم از خواب خوش بر می نکردم پیش از این

    روز فراق دوستان شب خوش بگفتم خواب را

    من هم پیش از آنکه این اتفاق برایم رخ دهد، چشمم را از خواب خوش باز نمی‌کردم. اما روزی که از یارانم جدا افتادم، به خواب «شب بخیر» گفتم (خواب را ترک کردم)

  3. هر پارسا را کان صنم در پیش مسجد بگذرد

    چشمش بر ابرو افکند باطل کند محراب را

    هرگاه که این زیبارو از جلو مسجد هر عابدی عبور کند و چشم عابد به ابروان زیبارو بیفتد، عابد محراب را فراموش خواهد کرد.

  4. من صید وحشی نیستم دربند جان خویشتن

    گر وی به تیرم می زند استاده ام نشاب را

    من همانند یک شکار وحشی نیستم که به جان خود وابسته باشم. بلکه، اگر او مرا با تیر بزند، من در مقابل تیرهای تیرانداز می‌ایستم و کنار نمی‌روم.

  5. مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس

    ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را

    هیچ کسی به اندازه من، ارزش یار همنفس را نمی‌داند. چراکه، ماهی هنگامی که به خشکی می‌افتد، ارزش آب را می‌فهمد

  6. وقتی درآبی تا میان دستی و پایی می زدم

    اکنون همان پنداشتم دریای بی پایاب را

    زمانی، تا کمرم در آب بود و در آب دست و پا می‌زدم. اکنون، معنی دریای ژرف که انتها ندارد را درک می‌کنم. (در دریایی بی‌انتها غرقه شده‌ام)

  7. امروز حالی غرقه ام تا با کناری اوفتم

    آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را

    امروز در حال غرق شدن هستم. بگذار تا به ساحلی برسم. آنگاه، داستان و درد دل آن کسی که در دریا غرق است را برایت بازگو خواهم کرد.

  8. گر بی وفایی کردمی یرغو بقاآن بردمی

    کان کافر اعدا می کشد وین سنگ دل احباب را

    اگر با شکایت بردن به نزد پادشاه، بی‌وفایی کردم به این دلیل بود که آن که کافر است، تنها دشمنانش را می‌کشد ولی این یار ما آنقدر سنگدل است که حتی دوستانش را هم می‌کشد.

  9. فریاد می دارد رقیب از دست مشتاقان او

    آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را

    نگهبان یار، از دست عاشقان و مشتاقان یار، صدایش در آمده است. همانگونه که آواز آوازه‌خوانی که درون خانه می‌نوازد، برای دربان مایه زحمت است (چرا که دیگران با شنیدن صدای آواز می‌خواهند به خانه وارد شوند)

  10. سعدی چو جورش می بری نزدیک او دیگر مرو

    ای بی بصر من می روم او می کشد قلاب را

    «ای سعدی! حال که دچار جور و ستم او هستی، دیگر نزدیک او نرو تا آسیب نبینی» پاسخ: «مگر کور هستی و نمی‌بینی؟ آیا من دارم خودم می‌روم؟ نه! این اوست که قلاب انداخته است و مرا به دنبال خود می‌کشاند!»

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  • ساقی

    ساقی
    کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
  • فراق

    فراق
    جدایی و دوری (از یار)
  • صنم

    صنم
    بت
    بت
    زیباروی
  • بی پایاب

    پایاب
    ته دریا، قعر آب
    مقاومت، ایستادگی
    راه و پله ای که از آن بتوان به ته چاه یا قنات رفت
  • بقاآن

    قاآن
    لقب پادشاهان ترکستان و چین. خاقان چین
  • رقیب

    رقیب
    نگهبان، مراقب. در زمان‌های قدیم، به شخصی اطلاق می‌شده است که برای مواظبت از زیبارویان و ... آنان را در مسیر، همراهی می‌کرده است.
    امروزه، رقابت کننده. ظاهرا، از آنجایی که نگهبانان، خودشان هم عاشق زیبارو می‌شده‌اند، و در این عشق به رقابت با عاشقان دیگر می‌پرداخته‌اند، به مرور زمان، واژه رقیب به معنی امروزی «رقابت کننده» درآمده است.