قوت شاعره من سحر از فرط ملال
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/قوت-شاعره-من-سحر-از-فرط-ملال

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  1. قوت شاعره من سحر از فرط ملال

    متنفر شده از بنده گریزان میرفت

  2. نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست

    با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت

  3. می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت

    من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت

  4. چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من

    سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت

  5. گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من

    کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت

  6. لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت

    زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت

  7. پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان

    چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش
  • پس زمینه شب متن نوشته:  متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خ
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان می رفت قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان م
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان م
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  قوت شاعره من سحر از فرط ملال
نقش خوارزم و خیال لب جیحون می بست
می شد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
چون همی گفتمش ای مونس دیرینه من
گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان متنفر شده از بنده گریزان میرفت
با هزاران گله از ملک سلیمان می رفت
من همی دیدم و از کالبدم جان می رفت
سخت می گفت و دل آزرده و گریان می رفت
کان شکر لهجه خوشخوان خوش الحان می رفت
زانکه کار از نظر رحمت سلطان می رفت
چه کند سوخته از غایت حرمان