-
کسی در انتظار او نبود
-
دلی برای او نمی تپید
-
نگاه هیچ کس به خودش دلی به روی او نمی نشست
-
هراس خورده بود و مات
-
درون حلقه نگاههای ناشناس بی پناه
-
هوای سرد سوز می خلید
-
و پاره های جامه اش به جان او
-
و دشنه ای نهفته می برید
-
تکه تکه از توان او
-
هنوز نارسیده کال بود
-
جوانکی هنوز خردسال بود
-
به او نگاه می کنم
-
به من نگاه می کند
-
و هر دو آه می کشیم
-
چه دشمنی میان ما است
-
عدوی راستین ما
-
همان یگانه غول سود و زر در کمین توده هاست
-
اسیر بی نوا برادری غریب مانده و گم است
-
رها و بسته هر چه هست
-
یکی ز خیل بی شمار مردم است
اسیر
کسرایی
https://www.sherfarsi.ir/kasrai/اسیر
می خلید
- خلیدن
- فروشدن چیزی نوک تیز در چیزی
- مجروح کردن
- نفوذ کردن