خلیدن

خلیدن
فروشدن چیزی نوک تیز در چیزی
مجروح کردن
نفوذ کردن
1

کاربردهای خلیدن

  • بپای گلبن زیبای هستی این همه خار

    برای چیست اگر از پی خلیدن نیست

  • خار دیدستی که گل دید و رمید

    گل شنیدستی که شد خار و خلید

  • هر که اندر شیخ تیغی می خلید

    بازگونه از تن خود می درید

  • رسته ز اندیشه که دل می فشرد

    جسته ز هر خار که پا می خلید

  • خون که گرفت گردنت را

    خار که خلید دامنت را

  • هوای سرد سوز می خلید

  • دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

  • خلید خار درشتی بپای طفلی خرد

    بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست

  • در باغ دهر بهر تماشای غنچه ای

    بر پای من بهر قدمی خارها خلید