-
سنگ و آهن اول و پایان شرر
لیک این هر دو تنند و جان شرر
-
در زمان شاخ از ثمر سابق ترست
در هنر از شاخ او فایق ترست
-
چونک مقصود از شجر آمد ثمر
پس ثمر اول بود و آخر شجر
-
خرس چون فریاد کرد از اژدها
شیرمردی کرد از چنگش جدا
-
حیلت و مردی به هم دادند پشت
اژدها را او بدین قوت بکشت
-
اژدها را هست قوت حیله نیست
نیز فوق حیله تو حیله ایست
-
حیله خود را چو دیدی باز رو
کز کجا آمد سوی آغاز رو
-
هر چه در پستیست آمد از علا
چشم را سوی بلندی نه هلا
-
روشنی بخشد نظر اندر علی
گرچه اول خیرگی آرد بلی
-
چشم را در روشنایی خوی کن
گر نه خفاشی نظر آن سوی کن
-
عاقبت بینی نشان نور تست
شهوت حالی حقیقت گور تست
-
عاقبت بینی که صد بازی بدید
مثل آن نبود که یک بازی شنید
-
زان یکی بازی چنان مغرور شد
کز تکبر ز اوستادان دور شد
-
سامری وار آن هنر در خود چو دید
او ز موسی از تکبر سر کشید
-
او ز موسی آن هنر آموخته
وز معلم چشم را بر دوخته
-
لاجرم موسی دگر بازی نمود
تا که آن بازی و جانش را ربود
-
ای بسا دانش که اندر سر دود
تا شود سرور بدان خود سر رود
-
سر نخواهی که رود تو پای باش
در پناه قطب صاحب رای باش
-
گرچه شاهی خویش فوق او مبین
گرچه شهدی جز نبات او مچین
-
فکر تو نقش است و فکر اوست جان
نقد تو قلبست و نقد اوست کان
-
او توی خود را بجو در اوی او
کو و کو گو فاخته شو سوی او
-
ور نخواهی خدمت ابناء جنس
در دهان اژدهایی همچو خرس
-
بوک استادی رهاند مر ترا
وز خطر بیرون کشاند مر ترا
-
زاریی می کن چو زورت نیست هین
چونک کوری سر مکش از راه بین
-
تو کم از خرسی نمی نالی ز درد
خرس رست از درد چون فریاد کرد
-
ای خدا این سنگ دل را موم کن
ناله اش را تو خوش و مرحوم کن
-
اژدهایی خرس را در می کشید
شیر مردی رفت و فریادش رسید
-
شیر مردانند در عالم مدد
آن زمان کافغان مظلومان رسد
-
بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند
آن طرف چون رحمت حق می دوند
-
آن ستونهای خللهای جهان
آن طبیبان مرضهای نهان
-
محض مهر و داوری و رحمتند
همچو حق بی علت و بی رشوتند
-
این چه یاری می کنی یبکارگیش
گوید از بهر غم و بیچارگیش
-
مهربانی شد شکار شیرمرد
در جهان دارو نجوید غیر درد
-
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا پستیست آب آنجا دود
-
آب رحمت بایدت رو پست شو
وانگهان خور خمر رحمت مست شو
-
رحمت اندر رحمت آمد تا به سر
بر یکی رحمت فرو مای ای پسر
-
چرخ را در زیر پا آر ای شجاع
بشنو از فوق فلک بانگ سماع
-
پنبه وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشت آید از گردون خروش
-
پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ و سروستان غیب
-
دفع کن از مغز و از بینی زکام
تا که ریح الله در آید در مشام
-
هیچ مگذار از تب و صفرا اثر
تا بیابی از جهان طعم شکر
-
داروی مردی کن و عنین مپوی
تا برون آیند صد گون خوب روی
-
کنده تن را ز پای جان بکن
تا کند جولان به گردت انجمن
-
غل بخل از دست و گردن دور کن
بخت نو در یاب در چرخ کهن
-
ور نمی توانی به کعبه لطف پر
عرضه کن بیچارگی بر چاره گر
-
زاری و گریه قوی سرمایه ایست
رحمت کلی قوی تر دایه ایست
-
دایه و مادر بهانه جو بود
تا که کی آن طفل او گریان شود
-
طفل حاجات شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
-
گفت ادعوا الله بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهای مهرهاش
-
هوی هوی باد و شیرافشان ابر
در غم ما اند یک ساعت تو صبر
-
فی السماء رزقکم بشنیده ای
اندرین پستی چه بر چفسیده ای
-
ترس و نومیدیت دان آواز غول
می کشد گوش تو تا قعر سفول
-
هر ندایی که ترا بالا کشید
آن ندا می دان که از بالا رسید
-
هر ندایی که ترا حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم درد
-
این بلندی نیست از روی مکان
این بلندیهاست سوی عقل و جان
-
هر سبب بالاتر آمد از اثر
سنگ و آهن فایق آمد بر شرر
-
آن فلانی فوق آن سرکش نشست
گرچه در صورت به پهلویش نشست
-
فوقی آنجاست از روی شرف
جای دور از صدر باشد مستخف
-
سنگ و آهن زین جهت که سابق است
در عمل فوقی این دو لایق است
-
وآن شرر از روی مقصودی خویش
ز آهن و سنگست زین رو پیش و پیش