-
گفت نه نه من حریف آن میم
من به ذوق این خوشی قانع نیم
-
من چنان خواهم که هم چون یاسمین
کژ همی گردم چنان گاهی چنین
-
وارهیده از همه خوف و امید
کژ همی گردم بهر سو هم چو بید
-
هم چو شاخ بید گردان چپ و راست
که ز بادش گونه گونه رقصهاست
-
آنک خو کردست با شادی می
این خوشی را کی پسندد خواجه کی
-
انبیا زان زین خوشی بیرون شدند
که سرشته در خوشی حق بدند
-
زانک جانشان آن خوشی را دیده بود
این خوشیها پیششان بازی نمود
-
با بت زنده کسی چون گشت یار
مرده را چون در کشد اندر کنار