-
بعد از آن آمد کسی کز مرحمت
دختر سلطان ما می خواندت
-
دختر شاهت همی خواند بیا
تا سرش شویی کنون ای پارسا
-
جز تو دلاکی نمی خواهد دلش
که بمالد یا بشوید با گلش
-
گفت رو رو دست من بی کار شد
وین نصوح تو کنون بیمار شد
-
رو کسی دیگر بجو اشتاب و تفت
که مرا والله دست از کار رفت
-
با دل خود گفت کز حد رفت جرم
از دل من کی رود آن ترس و گرم
-
من بمردم یک ره و باز آمدم
من چشیدم تلخی مرگ و عدم
-
توبه ای کردم حقیقت با خدا
نشکنم تا جان شدن از تن جدا
-
بعد آن محنت کرا بار دگر
پا رود سوی خطر الا که خر