-
مطربی کز وی جهان شد پر طرب
رسته ز آوازش خیالات عجب
-
از نوایش مرغ دل پران شدی
وز صدایش هوش جان حیران شدی
-
چون برآمد روزگار و پیر شد
باز جانش از عجز پشه گیر شد
-
پشت او خم گشت همچون پشت خم
ابروان بر چشم همچون پالدم
-
گشت آواز لطیف جان فزاش
زشت و نزد کس نیرزیدی بلاش
-
آن نوای رشک زهره آمده
همچو آواز خر پیری شده
-
خود کدامین خوش که او ناخوش نشد
یا کدامین سقف کان مفرش نشد
-
غیر آواز عزیزان در صدور
که بود از عکس دمشان نفخ صور
-
اندرونی کاندرونها مست ازوست
نیستی کین هستهامان هست ازوست
-
کهربای فکر و هر آواز او
لذت الهام و وحی و راز او
-
چونک مطرب پیرتر گشت و ضعیف
شد ز بی کسبی رهین یک رغیف
-
گفت عمر و مهلتم دادی بسی
لطفها کردی خدایا با خسی
-
معصیت ورزیده ام هفتاد سال
باز نگرفتی ز من روزی نوال
-
نیست کسب امروز مهمان توم
چنگ بهر تو زنم کان توم
-
چنگ را برداشت و شد الله جو
سوی گورستان یثرب آه گو
-
گفت خواهم از حق ابریشم بها
کو به نیکویی پذیرد قلبها
-
چونک زد بسیار و گریان سر نهاد
چنگ بالین کرد و بر گوری فتاد
-
خواب بردش مرغ جانش از حبس رست
چنگ و چنگی را رها کرد و بجست
-
گشت آزاد از تن و رنج جهان
در جهان ساده و صحرای جان
-
جان او آنجا سرایان ماجرا
کاندرین جا گر بماندندی مرا
-
خوش بدی جانم درین باغ و بهار
مست این صحرا و غیبی لاله زار
-
بی پر و بی پا سفر می کردمی
بی لب و دندان شکر می خوردمی
-
ذکر و فکری فارغ از رنج دماغ
کردمی با ساکنان چرخ لاغ
-
چشم بسته عالمی می دیدمی
ورد و ریحان بی کفی می چیدمی
-
مرغ آبی غرق دریای عسل
عین ایوبی شراب و مغتسل
-
که بدو ایوب از پا تا به فرق
پاک شد از رنجها چون نور شرق
-
مثنوی در حجم گر بودی چو چرخ
در نگنجیدی درو زین نیم برخ
-
کان زمین و آسمان بس فراخ
کرد از تنگی دلم را شاخ شاخ
-
وین جهانی کاندرین خوابم نمود
از گشایش پر و بالم را گشود
-
این جهان و راهش ار پیدا بدی
کم کسی یک لحظه ای آنجا بدی
-
امر می آمد که نه طامع مشو
چون ز پایت خار بیرون شد برو
-
مول مولی می زد آنجا جان او
در فضای رحمت و احسان او
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/بقیه-قصه-پیر-چنگی-و-بیان-مخلص-آن
نوال
- نَوال
- دهش، بخشش
- بهره، نصیب
- سزاوار