-
ساخت طوماری به نام هر یکی
نقش هر طومار دیگر مسلکی
-
حکمهای هر یکی نوعی دگر
این خلاف آن ز پایان تا به سر
-
در یکی راه ریاضت را و جوع
رکن توبه کرده و شرط رجوع
-
در یکی گفته ریاضت سود نیست
اندرین ره مخلصی جز جود نیست
-
در یکی گفته که جوع و جود تو
شرک باشد از تو با معبود تو
-
جز توکل جز که تسلیم تمام
در غم و راحت همه مکرست و دام
-
در یکی گفته که واجب خدمتست
ور نه اندیشه توکل تهمتست
-
در یکی گفته که امر و نهیهاست
بهر کردن نیست شرح عجز ماست
-
تا که عجز خود بینیم اندر آن
قدرت او را بدانیم آن زمان
-
در یکی گفته که عجز خود مبین
کفر نعمت کردنست آن عجز هین
-
قدرت خود بین که این قدرت ازوست
قدرت تو نعمت او دان که هوست
-
در یکی گفته کزین دو بر گذر
بت بود هر چه بگنجد در نظر
-
در یکی گفته مکش این شمع را
کین نظر چون شمع آمد جمع را
-
از نظر چون بگذری و از خیال
کشته باشی نیم شب شمع وصال
-
در یکی گفته بکش باکی مدار
تا عوض بینی نظر را صد هزار
-
که ز کشتن شمع جان افزون شود
لیلی ات از صبر تو مجنون شود
-
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش
بیش آید پیش او دنیا و بیش
-
در یکی گفته که آنچت داد حق
بر تو شیرین کرد در ایجاد حق
-
بر تو آسان کرد و خوش آن را بگیر
خویشتن را در میفکن در زحیر
-
در یکی گفته که بگذار آن خود
کان قبول طبع تو ردست و بد
-
راههای مختلف آسان شدست
هر یکی را ملتی چون جان شدست
-
گر میسر کردن حق ره بدی
هر جهود و گبر ازو آگه بدی
-
در یکی گفته میسر آن بود
که حیات دل غذای جان بود
-
هر چه ذوق طبع باشد چون گذشت
بر نه آرد همچو شوره ریع و کشت
-
جز پشیمانی نباشد ریع او
جز خسارت پیش نارد بیع او
-
آن میسر نبود اندر عاقبت
نام او باشد معسر عاقبت
-
تو معسر از میسر بازدان
عاقبت بنگر جمال این و آن
-
در یکی گفته که استادی طلب
عاقبت بینی نیابی در حسب
-
عاقبت دیدند هر گون ملتی
لاجرم گشتند اسیر زلتی
-
عاقبت دیدن نباشد دست باف
ورنه کی بودی ز دینها اختلاف
-
در یکی گفته که استا هم توی
زانک استا را شناسا هم توی
-
مرد باش و سخره مردان مشو
رو سر خود گیر و سرگردان مشو
-
در یکی گفته که این جمله یکیست
هر که او دو بیند احول مردکیست
-
در یکی گفته که صد یک چون بود
این کی اندیشد مگر مجنون بود
-
هر یکی قولیست ضد هم دگر
چون یکی باشد یکی زهر و شکر
-
تا ز زهر و از شکر در نگذری
کی تو از گلزار وحدت بو بری
-
این نمط وین نوع ده طومار و دو
بر نوشت آن دین عیسی را عدو