-
قطب شیر و صید کردن کار او
باقیان این خلق باقی خوار او
-
تا توانی در رضای قطب کوش
تا قوی گردد کند صید وحوش
-
چو برنجد بی نوا مانند خلق
کز کف عقلست جمله رزق حلق
-
زانک وجد حلق باقی خورد اوست
این نگه دار ار دل تو صیدجوست
-
او چو عقل و خلق چون اعضا و تن
بسته عقلست تدبیر بدن
-
ضعف قطب از تن بود از روح نی
ضعف در کشتی بود در نوح نی
-
قطب آن باشد که گرد خود تند
گردش افلاک گرد او بود
-
یاریی ده در مرمه کشتی اش
گر غلام خاص و بنده گشتی اش
-
یاریت در تو فزاید نه اندرو
گفت حق ان تنصروا الله تنصروا
-
هم چو روبه صید گیر و کن فداش
تا عوض گیری هزاران صید بیش
-
روبهانه باشد آن صید مرید
مرده گیرد صید کفتار مرید
-
مرده پیش او کشی زنده شود
چرک در پالیز روینده شود
-
گفت روبه شیر را خدمت کنم
حیله ها سازم ز عقلش بر کنم
-
حیله و افسونگری کار منست
کار من دستان و از ره بردنست
-
از سر که جانب جو می شتافت
آن خر مسکین لاغر را بیافت
-
پس سلام گرم کرد و پیش رفت
پیش آن ساده دل درویش رفت
-
گفت چونی اندرین صحرای خشک
در میان سنگ لاخ و جای خشک
-
گفت خر گر در غمم گر در ارم
قسمتم حق کرد من زان شاکرم
-
شکر گویم دوست را در خیر و شر
زانک هست اندر قضا از بد بتر
-
چونک قسام اوست کفر آمد گله
صبر باید صبر مفتاح الصله
-
غیر حق جمله عدواند اوست دوست
با عدو از دوست شکوت کی نکوست
-
تا دهد دوغم نخواهم انگبین
زانک هر نعمت غمی دارد قرین
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/تشبیه-کردن-قطب-کی-عارف-واصلست-در-اجری-دادن-خلق-از-قوت-مغفرت-و-رحم
روبه
- روباه
- روبه
-
-
- جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود.