-
روی داود از فرش تابان شده
کوهها اندر پیش نالان شده
-
کوه با داود گشته همرهی
هردو مطرب مست در عشق شهی
-
یا جبال اوبی امر آمده
هر دو هم آواز و هم پرده شده
-
گفت داودا تو هجرت دیده ای
بهر من از همدمان ببریده ای
-
ای غریب فرد بی مونس شده
آتش شوق از دلت شعله زده
-
مطربان خواهی و قوال و ندیم
کوهها را پیشت آرد آن قدیم
-
مطرب و قوال و سرنایی کند
که به پیشت بادپیمایی کند
-
تا بدانی ناله چون که را رواست
بی لب و دندان ولی را ناله هاست
-
نغمه اجزای آن صافی جسد
هر دمی در گوش حسش می رسد
-
همنشینان نشنوند او بشنود
ای خنک جان کو به غیبش بگرود
-
بنگرد در نفس خود صد گفت و گو
همنشین او نبرده هیچ بو
-
صد سؤال و صد جواب اندر دلت
می رسد از لامکان تا منزلت
-
بشنوی تو نشنود زان گوشها
گر به نزدیک تو آرد گوش را
-
گیرم ای کر خود تو آن را نشنوی
چون مثالش دیده ای چون نگروی