-
میر گفت او کیست کو سنگی زند
بر سبوی ما سبو را بشکند
-
چون گذر سازد ز کویم شیر نر
ترس ترسان بگذرد با صد حذر
-
بنده ما را چرا آزرد دل
کرد ما را پیش مهمانان خجل
-
شربتی که به ز خون اوست ریخت
این زمان هم چون زنان از ما گریخت
-
لیک جان از دست من او کی برد
گیر هم چون مرغ بالا بر پرد
-
تیر قهر خویش بر پرش زنم
پر و بال مردریگش بر کنم
-
گر رود در سنگ سخت از کوششم
از دل سنگش کنون بیرون کشم
-
من برانم بر تن او ضربتی
که بود قوادکان را عبرتی
-
با همه سالوس با ما نیز هم
داد او و صد چو او این دم دهم
-
خشم خون خوارش شده بد سرکشی
از دهانش می بر آمد آتشی