مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/حکایت-آن-شخص-کی-خواب-دید-کی-آنچ-می-طلبی-از-یسار-به-مصر-وفا-شود-آن

  1. بود یک میراثی مال و عقار

    جمله را خورد و بماند او عور و زار

  2. مال میراثی ندارد خود وفا

    چون بناکام از گذشته شد جدا

  3. او نداند قدر هم کاسان بیافت

    کو بکد و رنج و کسبش کم شتاف

  4. قدر جان زان می ندانی ای فلان

    که بدادت حق به بخشش رایگان

  5. نقد رفت و کاله رفته و خانه ها

    ماند چون چغدان در آن ویرانه ها

  6. گفت یا رب برگ دادی رفت برگ

    یا بده برگی و یا بفرست مرگ

  7. چون تهی شد یاد حق آغاز کرد

    یا رب و یا رب اجرنی ساز کرد

  8. چون پیمبر گفته مؤمن مزهرست

    در زمان خالیی ناله گرست

  9. چون شود پر مطربش بنهد ز دست

    پر مشو که آسیب دست او خوشست

  10. تی شو و خوش باش بین اصبعین

    کز می لا این سرمستست این

  11. رفت طغیان آب از چشمش گشاد

    آب چشمش زرع دین را آب داد