-
آن یکی در عهد داوود نبی
نزد هر دانا و پیش هر غبی
-
این دعا می کرد دایم کای خدا
ثروتی بی رنج روزی کن مرا
-
چون مرا تو آفریدی کاهلی
زخم خواری سست جنبی منبلی
-
بر خران پشت ریش بی مراد
بار اسپان و استران نتوان نهاد
-
کاهلم چون آفریدی ای ملی
روزیم ده هم ز راه کاهلی
-
کاهلم من سایه خسپم در وجود
خفتم اندر سایه این فضل و جود
-
کاهلان و سایه خسپان را مگر
روزیی بنوشته ای نوعی دگر
-
هر که را پایست جوید روزیی
هر که را پا نیست کن دلسوزیی
-
رزق را می ران به سوی آن حزین
ابر را باران به سوی هر زمین
-
چون زمین را پا نباشد جود تو
ابر را راند به سوی او دوتو
-
طفل را چون پا نباشد مادرش
آید و ریزد وظیفه بر سرش
-
روزیی خواهم بناگه بی تعب
که ندارم من ز کوشش جز طلب
-
مدت بسیار می کرد این دعا
روز تا شب شب همه شب تا ضحی
-
خلق می خندید بر گفتار او
بر طمع خامی و بر بیگار او
-
که چه می گوید عجب این سست ریش
یا کسی دادست بنگ بیهشیش
-
راه روزی کسب و رنجست و تعب
هر کسی را پیشه ای داد و طلب
-
اطلبوا الارزاق فی اسبابها
ادخلو الاوطان من ابوابها
-
شاه و سلطان و رسول حق کنون
هست داود نبی ذو فنون
-
با چنان عزی و نازی کاندروست
که گزیدستش عنایتهای دوست
-
معجزاتش بی شمار و بی عدد
موج بخشایش مدد اندر مدد
-
هیچ کس را خود ز آدم تا کنون
کی بدست آواز صد چون ارغنون
-
که بهر وعظی بمیراند دویست
آدمی را صوت خوبش کرد نیست
-
شیر و آهو جمع گردد آن زمان
سوی تذکیرش مغفل این از آن
-
کوه و مرغان هم رسایل با دمش
هردو اندر وقت دعوت محرمش
-
این و صد چندین مرورا معجزات
نور رویش بی جهان و در جهات
-
با همه تمکین خدا روزی او
کرده باشد بسته اندر جست و جو
-
بی زره بافی و رنجی روزیش
می نیاید با همه پیروزیش
-
این چنین مخذول واپس مانده ای
خانه کنده دون و گردون رانده ای
-
این چنین مدبر همی خواهد که زود
بی تجارت پر کند دامن ز سود
-
این چنین گیجی بیامد در میان
که بر آیم بر فلک بی نردبان
-
این همی گفتش بتسخر رو بگیر
که رسیدت روزی و آمد بشیر
-
و آن همی خندید ما را هم بده
زانچ یابی هدیه ای سالار ده
-
او ازین تشنیع مردم وین فسوس
کم نمی کرد از دعا و چاپلوس
-
تا که شد در شهر معروف و شهیر
کو ز انبان تهی جوید پنیر
-
شد مثل در خام طبعی آن گدا
او ازین خواهش نمی آمد جدا
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/حکایت-آن-شخص-کی-در-عهد-داود-شب-و-روز-دعا-می-کرد-کی-مرا-روزی-حلال
غبی
- غبی
- کند ذهن، نادان
کاهلی
- کاهلی
- تنبلی
منبلی
- منبلی
- کاهلی و بیکاری
استران
- استر
- قاطر
ملی
- ملی
- توانگر، توانا
خسپم-خسپان
- خسپیدن
- خوابیدن
جود
- جود
- کرم، سخاوت، بخشندگی
حزین
- حزین
- غمگین
تعب
- تعب
- خستگی، رنج
ضحی
- ضحی
- چاشتگاه، هنگام برآمدن آفتاب
بیگار
- بیگار
- کار اجباری بی مزد
ارغنون
- ارغنون
- مزامیر
- ارگ
- نوعی ساز موسیقی ساخته شده توسط افلاطون که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده است. تعداد لولهها در ابتدا هفت عدد بوده و در ایران به دوازده و بیشتر رسیده است. بتدریج كه بر تعداد لوله ها افزوده شد، برای دمیدن در آنها، ازانبان استفاده کردند.
تمکین
- تمکین
- فرمانبرداری
مخذول
- مخذول
- خوار شده و بی بهره
بتسخر
- تسخر زدن
- تمسخر کردن، استهزا کردن، ریشخند کردن
تشنیع
- تشنیع
- بدگویی، رسوا ساختن
انبان
- انبان
- توشه دان، ظرف بزرگ چرمی، شکم