مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/حکایت-آن-شخص-کی-در-عهد-داود-شب-و-روز-دعا-می-کرد-کی-مرا-روزی-حلال

  1. آن یکی در عهد داوود نبی

    نزد هر دانا و پیش هر غبی

  2. این دعا می کرد دایم کای خدا

    ثروتی بی رنج روزی کن مرا

  3. چون مرا تو آفریدی کاهلی

    زخم خواری سست جنبی منبلی

  4. بر خران پشت ریش بی مراد

    بار اسپان و استران نتوان نهاد

  5. کاهلم چون آفریدی ای ملی

    روزیم ده هم ز راه کاهلی

  6. کاهلم من سایه خسپم در وجود

    خفتم اندر سایه این فضل و جود

  7. کاهلان و سایه خسپان را مگر

    روزیی بنوشته ای نوعی دگر

  8. هر که را پایست جوید روزیی

    هر که را پا نیست کن دلسوزیی

  9. رزق را می ران به سوی آن حزین

    ابر را باران به سوی هر زمین

  10. چون زمین را پا نباشد جود تو

    ابر را راند به سوی او دوتو

  11. طفل را چون پا نباشد مادرش

    آید و ریزد وظیفه بر سرش

  12. روزیی خواهم بناگه بی تعب

    که ندارم من ز کوشش جز طلب

  13. مدت بسیار می کرد این دعا

    روز تا شب شب همه شب تا ضحی

  14. خلق می خندید بر گفتار او

    بر طمع خامی و بر بیگار او

  15. که چه می گوید عجب این سست ریش

    یا کسی دادست بنگ بیهشیش

  16. راه روزی کسب و رنجست و تعب

    هر کسی را پیشه ای داد و طلب

  17. اطلبوا الارزاق فی اسبابها

    ادخلو الاوطان من ابوابها

  18. شاه و سلطان و رسول حق کنون

    هست داود نبی ذو فنون

  19. با چنان عزی و نازی کاندروست

    که گزیدستش عنایتهای دوست

  20. معجزاتش بی شمار و بی عدد

    موج بخشایش مدد اندر مدد

  21. هیچ کس را خود ز آدم تا کنون

    کی بدست آواز صد چون ارغنون

  22. که بهر وعظی بمیراند دویست

    آدمی را صوت خوبش کرد نیست

  23. شیر و آهو جمع گردد آن زمان

    سوی تذکیرش مغفل این از آن

  24. کوه و مرغان هم رسایل با دمش

    هردو اندر وقت دعوت محرمش

  25. این و صد چندین مرورا معجزات

    نور رویش بی جهان و در جهات

  26. با همه تمکین خدا روزی او

    کرده باشد بسته اندر جست و جو

  27. بی زره بافی و رنجی روزیش

    می نیاید با همه پیروزیش

  28. این چنین مخذول واپس مانده ای

    خانه کنده دون و گردون رانده ای

  29. این چنین مدبر همی خواهد که زود

    بی تجارت پر کند دامن ز سود

  30. این چنین گیجی بیامد در میان

    که بر آیم بر فلک بی نردبان

  31. این همی گفتش بتسخر رو بگیر

    که رسیدت روزی و آمد بشیر

  32. و آن همی خندید ما را هم بده

    زانچ یابی هدیه ای سالار ده

  33. او ازین تشنیع مردم وین فسوس

    کم نمی کرد از دعا و چاپلوس

  34. تا که شد در شهر معروف و شهیر

    کو ز انبان تهی جوید پنیر

  35. شد مثل در خام طبعی آن گدا

    او ازین خواهش نمی آمد جدا

  • غبی

    غبی
    کند ذهن، نادان
  • ملی

    ملی
    توانگر، توانا
  • جود

    جود
    کرم، سخاوت، بخشندگی
  • ضحی

    ضحی
    چاشتگاه، هنگام برآمدن آفتاب
  • ارغنون

    ارغنون
    مزامیر
    ارگ
    نوعی ساز موسیقی ساخته شده توسط افلاطون که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده است. تعداد لوله‌ها در ابتدا هفت عدد بوده و در ایران به دوازده و بیشتر رسیده است. بتدریج كه بر تعداد لوله ها افزوده شد، برای دمیدن در آنها، ازانبان استفاده کردند.
  • بتسخر

    تسخر زدن
    تمسخر کردن، استهزا کردن، ریشخند کردن
  • انبان

    انبان
    توشه دان، ظرف بزرگ چرمی، شکم