-
پس بیامد زود روبه سوی خر
گفت خر از چون تو یاری الحذر
-
ناجوامردا چه کردم من ترا
که به پیش اژدها بردی مرا
-
موجب کین تو با جانم چه بود
غیر خبث جوهر تو ای عنود
-
هم چو کزدم کو گزد پای فتی
نارسیده از وی او را زحمتی
-
یا چو دیوی کو عدوی جان ماست
نارسیده زحمتش از ما و کاست
-
بلک طبعا خصم جان آدمیست
از هلاک آدمی در خرمیست
-
از پی هر آدمی او نسکلد
خو و طبع زشت خود او کی هلد
-
زانک خبث ذات او بی موجبی
هست سوی ظلم و عدوان جاذبی
-
هر زمان خواند ترا تا خرگهی
که در اندازد ترا اندر چهی
-
که فلان جا حوض آبست و عیون
تا در اندازد به حوضت سرنگون
-
آدمی را با همه وحی و نظر
اندر افکند آن لعین در شور و شر
-
بی گناهی بی گزند سابقی
که رسد او را ز آدم ناحقی
-
گفت روبه آن طلسم سحر بود
که ترا در چشم آن شیری نمود
-
ورنه من از تو به تن مسکین ترم
که شب و روز اندر آنجا می چرم
-
گرنه زان گونه طلسمی ساختی
هر شکم خواری بدانجا تاختی
-
یک جهان بی نوا پر پیل و ارج
بی طلسمی کی بماندی سبز مرج
-
من ترا خود خواستم گفتن به درس
که چنان هولی اگر بینی مترس
-
لیک رفت از یاد علم آموزیت
که بدم مستغرق دلسوزیت
-
دیدمت در جوع کلب و بی نوا
می شتابیدم که آیی تا دوا
-
ورنه با تو گفتمی شرح طلسم
که آن خیالی می نماید نیست جسم
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/دوم-بار-آمدن-روبه-بر-این-خر-گریخته-تا-باز-بفریبدش
روبه
- روباه
- روبه
-
-
- جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود.