-
آن دل که شد او قابل انوار خدا
پر باشد جان او ز اسرار خدا
-
زنهار تن مرا چو شمع تنها مشمر
کو جمله به نمک زار خدا
-
-
آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا
وان نقش تو از آب منی نیست بیا
-
در خشم مکن تو خویشتن را پنهان
کان حسن تو پنهان شدنی نیست بیا
-
-
ترمیخواهد ز اشک محراب مرا
خاموش مرا گرفت و در آب افکند
-
آبی که حلاوتی دهد آب مرا
-
آن کس که ترا نقش کند او تنها
تنها نگذاردت میان سودا
-
در خانه تصویر تو یعنی دل تو
بر رویاند دو صد حریف زیبا
-
-
آن لعل سخن که جان دهد مرجان را
بی رنگ چه رنگ بخشد او مرجان را
-
مایه بخشد مشعله ایمان را
بسیار بگفتیم و نگفتیم آن را
-
-
آن وقت که بحر کل شود ذات مرا
روشن گردد جمال ذرات مرا
-
زان می سوزم چو شمع تا در ره عشق
یک وقت شود جمله اوقات مرا
-
-
آواز ترا طبع دل ما بادا
اندر شب و روز شاد و گویا بادا
-
آواز خسته تو گر خسته شود خسته شویم
آواز تو چون نای شکرخا بادا
-
-
از آتش عشق در جهان گرمیها
وز شیر جفاش در وفا نرمیها
-
زانماه که خورشید از او شرمنده ست
بی شرم بود مرد چه بی شرمیها
-
-
از باده لعل ناب شد گوهر ما
آمد به فغان ز دست ما ساغر ما
-
از بسکه همی خوریم می بر سر می
ما در سر می شدیم و می در سر ما
-
-
از حال ندیده تیره ایامان را
از دور ندیده دوزخ آشامان را
-
دعوی چکنی عشق دلارامان را
با عشق چکار است نکونامان را
-
-
از ذکر بسی نور فزاید مه را
در راه حقیقت آورد گمره را
-
هر صبح و نماز شام ورد خود ساز
این گفتن لا اله الا الله را
-
-
افسوس که بیگاه شد و ما تنها
در دریائی کرانه اش ناپیدا
-
کشتی و شب و غمام و ما میرانیم
در بحر خدا به فضل و توفیق خدا
-
-
انجیرفروش را چه بهتر جانا
ز انجیرفروشی ای برادر جانا
-
سرمست زئیم و مست میریم ای جان
هم مست دوان دوان به محشر جانا
-
-
اول به هزار لطف بنواخت مرا
آخر به هزار غصه بگداخت مرا
-
چون مهره مهر خویش می باخت مرا
چون من همه از شدم بینداخت مرا
-
-
ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا
بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا
-
عالم بی تو غبار و گرد است بیا
این مجلس عیش بی تو سرد است بیا
-
-
ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا
از ماه تو تحفه ها است شبگرد ترا
-
هر چند که سرخ روست اطراف شفق
شهمات همی شوند رخ زرد ترا
-
-
ای اشک روان بگو دل افزای مرا
آن باغ و بهار و آن تماشای مرا
-
چون یاد کنی شبی تو شبهای مرا
اندیشه مکن بی ادبیهای مرا
-
-
ای باد سحر خبر بده مر ما را
در ره دیدی آن دل آتش پا را
-
دیدی دل پرآتش و پرسودا را
کز آتش بسوخت صد خارا را
-
-
ای چرخ فلک به مکر و بدسازیها
از نطع دلم ببرده ای بازیها
-
روزی بینی مرا تو بر خوان فلک
سازم چون ماه کاسه پردازیها
-
-
ای خواجه به خواب درنبینی ما را
تا سال دگر دگر نبینی ما را
-
ای شب هردم که جانب ما نگری
بی روشنی سحر نبینی ما را
-
-
ای داده بنان گوهر ایمانی را
داده بجوی قلب یکی کانی را
-
نمرود چو دل را به خلیلی نسپرد
بسپرد به پشه لاجرم جانی را
-
-
ای در سر زلف تو پریشانیها
واندر لب لعلت شکرافشانیها
-
گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی
ای جان چه پشیمان که پشیمانیها
-
-
ای دریا دل تو گوهر و مرجان را
درباز که راه نیست کم خرجان را
-
تن همچو صدف دهان گشاده است که آه
من کی گنجم چو ره نشد مرجان را
-
-
ای دل بچه زهره خواستی یاری را
کو کرد هلاک چون تو بسیاری را
-
دل گفت که تا شوم همه یکتائی
این خواستم که بهر همین کاری را
-
-
ای دوست به دوستی قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینیم ترا
-
در مذهب عاشقی روا کی باشد
عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا
-
-
ای سبزی هر درخت و هر باغ و گیا
ای دولت و اقبال من و کار و کیا
-
ای خلوت و ای سماع و اخلاص و ریا
بی حضرت تو این همه سوداست بیا
-
-
ای شب شادی همیشه بادی شادا
عمرت به درازی قیامت بادا
-
در یاد من آتشی از صورت دوست
ای غصه اگر تو زهره داری یادا
-
-
این آتش عشق می پزاند ما را
هر شب به خرابات کشاند ما را
-
با اهل خرابات نشاند ما را
تا غیر خرابات نداند ما را
-
-
این روزه چو غربال به بیزد جان را
پیدا آرد قراضه پنهان را
-
جانی که کند خیره مه تابان را
بی پرده شود نور دهد کیوان را
-
-
ای آنکه گرفت شربت از مشرب ما
مستی گردد که روز بیند شب ما
-
ای آنکه گریخت از در مذهب ما
گوشش بکشد فراق تا ملهب ما
-
-
با عشق روان شد از عدم مرکب ما
روشن ز شراب وصل دائم شب ما
-
زان می که حرام نیست در مذهب ما
تا صبح عدم خشک نیابی لب ما
-
-
بر رهگذر بلا نهادم دل را
خاص از پی تو پای گشادم دل را
-
از باد مرا بوی تو آمد امروز
شکرانه آن به باد دادم دل را
-
-
پرورد به ناز و نعمت آن دوست مرا
بردوخت مرقع از رگ و پوست مرا
-
تن خرقه و اندر او دل ما صوفی
عالم همه خانقاه و شیخ اوست مرا
-
-
بیگاه شده است لیک مر سیران را
سیری نبود بجز که ادبیران را
-
چه روز و چه شب چه صبح دلیران را
چه گرگ و چه میش و بره مر شیران را
-
-
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا
-
در جان و دل و دید فراموش نه ای
از بهر خدا مکن فراموش مرا
-
-
تا با تو بوم نخسبم از یاریها
تا بی تو بوم نخسبم از زاریها
-
سبحان الله که هردو شب بیدارم
توفرق نگر میان بیداریها
-
-
تا چند از این غرور بسیار ترا
تا کی ز خیال هر نمودار ترا
-
سبحان الله که از تو کاری عجب است
تو هیچ نه و این همه پندار ترا
-
-
تا عشق ترا است این شکرخائیها
هر روز تو گوش دار صفرائیها
-
کارت همه شب شراب پیمائیها
مکر و دغل و خصومت افزائیها
-
-
تا کی باشی ز دور نظاره ما
ما چاره گریم و عشق بیچاره ما
-
جان کیست کمینه طفل گهواره ما
دل کیست یکی غریب آواره ما
-
-
تا نقش خیال دوست با ماست دلا
ما را هم عمر خود تماشاست دلا
-
وانجا که مراد دل برآرید ای دل
یک خار به از هزار خرماست دلا
-
-
جانا به هلاک بنده مستیز و بیا
رنگی که تو دانی تو برآمیز و بیا
-
ای مکر در آموخته هرجائی را
یک مکر برای من درانگیز و بیا
-
-
جز عشق نبود هیچ دمساز مرا
نی اول و نی آخهر و آغاز مرا
-
جان میدهد از درونه آواز مرا
کی کاهل راه عشق درباز مرا
-
-
چو نزود نبشته بود حق فرقت ما
از بهر چه بود جنگ و آن وحشت ما
-
گر بد بودیم رستی از زحمت ما
ور نیک بدیم یاد کن صحبت ما
-
-
خود را به خیل درافکنم مست آنجا
تا بنگرم آن جان جهان هست آنجا
-
یا پای رساندم به مقصود و مراد
یا سر بدهم همچو دل از دست آنجا
-
-
در جای تو جا نیست بجز آن جان را
در کوه تو کانیست بجو آن کان را
-
صوفی رونده گر توانی می جوی
بیرون تو مجو ز خود بجو تو آن را
-
-
در چشم ببین دو چشم آن مفتون را
نیک بشنو تو نکته بیچون را
-
هر خون که نخورده ست آن نرگس او
از دیده من روان ببین آن خون را
-
-
در سر دارم ز می پریشانیها
با قند لب تو شکرافشانیها
-
ای ساقی پنهان چو پیاپی کردی
رسوا شود این دم همه پنهنیها
-
-
دستان کسی دست زنان کرد مرا
بی حشمت و بی عقل روان کرد مرا
-
حاصل دل او دل مرا گردانید
هر شکل که خواست آنچنان کرد مرا
-
-
دل گفت به جان کای خلف هر دو سرا
زین کار که چشم داری از کار و کیا
-
برخیز که تا پیشترک ما برویم
زان پیش که قاصدی بیاید که بیا
-
-
دود دل ما نشان سوداست دلا
و اندود که از دل است پیداست دلا
-
هر موج که میزند دل از خون ای دل
آن دل نبود مگر که دریاست دلا
-
-
دیدم در خواب ساقی زیبا را
بر دست گرفته ساغر صهبا را
-
گفتم به خیالش که غلام اوئی
شاید که به جای خواجه باشی ما را
-
-
زنهار دلا به خود مده ره غم را
مگزین به جهان صحبت نامحرم را
-
با تره و نانی چو قناعت کردی
چون تره مسنج سبلت عالم را
-
-
طنبور چو تن تن برآرد به نوا
زنجیر در آن شود دل بی سر و پا
-
زیرا که نهان در زهش آواز کسی
میگوید او که جسته همراه بیا
-
-
عاشق شب خلوت از پی پی گم را
بسیار بود که کژ نهد انجم را
-
زیرا که شب وصال زحمت باشد
از مردم دیده دیده مردم را
-
-
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
-
با هشیاری غصه هرچیز خوریم
چون مست شویم هرچه بادا بادا
-
-
عشق تو بکشت ترکی و تازی را
من بنده آن شهید و آن غازی را
-
عشقت میگفت کس ز من جان نبرد
حق گفت دلا رها کن این بازی را
-
-
عشقست طریق و راه پیغمبر ما
ما زاده عشق و عشق شد مادر ما
-
ای مادر ما نهفته در چادر ما
پنهان شده از طبیعت کافر ما
-
-
عمریست ندیده ایم گلزار ترا
وان نرگس پرخمار خمار ترا
-
پنهان شده ای ز خلق مانند وفا
دیریست ندیده ایم رخسار ترا
-
-
غم خود که بود که یاد آریم او را
در دل چه که بر خاک نگاریم او را
-
غم باد امید لیک بس بیمغز است
گر سر ننهد مغز برآریم او را
-
-
گر بوی نمی بری در این کوی میا
ور جامه نمی کنی در این جوی میا
-
آن سوی که سویها از آنسوی آید
می باش همان سوی و بدین سوی میا
-
-
گر جان داری بیا و جان باز آنجا
آن جای که بوده ای ز آغاز آنجا
-
یک نکته شنید جان از آنجا آمد
صد نکته شنید چون نشد باز آنجا
-
-
گر در طلب خودی ز خود بیرون آ
جو را بگذار و جانب جیحون آ
-
چون گاو چه میکشی تو بار گردون
چرخی بزن و بر سر این گردون آ
-
-
گر عمر بشد عمر دگر داد خدا
گر عمر فنا نماند نک عمر بقا
-
عشق آب حیاتست در این آب درآ
هر قطره از این بحر حیاتست جدا
-
-
گر من میرم مرا بیارید شما
مرده بنگار من سپارید شما
-
گر بوسه دهد بر لب پوسیده من
گر زنده شوم عجب مدارید شما
-
-
کوتاه کند زمانه این دمدمه را
وز هم بدرد گرگ فنا این رمه را
-
اندر سر هر کسی غروریست ولی
سیل اجل قفا زند این همه را
-
-
گویم که کیست روح افزا مرا
آنکس که بداد جان ز آغاز مرا
-
گه چشم مرا چو باز بر می بندد
گه بگشاید به صید چون باز مرا
-
-
گه می گفتم که من امیرم خود را
گه ناله کنان که من اسیرم خود را
-
آن رفت و از این پس نپذیرم خود را
بگرفتم این که من نگیرم خود را
-
-
لاحول ولا دور کند آن غم را
گر دیو رسد جان بنی آدم را
-
ای روی ترا غلام گلنار مخسپ
وی رونق نوبهار و گلزار مخسب
-
ای نرگس پرخمار خونخوار مخسب
امشب شب عشرت است زنهار مخسب
-
-
ای ماه چنین شبی تو مهوار مخسب
در دور درآ چو چرخ دوار مخسب
-
بیداری ما چراغ عالم باشد
یک شب تو چراغ را نگهدار مخسب
-
-
این باد سحر محرم رازست مخسب
هنگام تفرع و نیاز است مخسب
-
بر خلق دو کون از ازل تا به ابد
این در که نبسته است باز است مخسب
-
-
ای یار که نیست همچو تو یار مخسب
وی آنکه ز تو راست شود کار مخسب
-
امشب ز تو صد شمع بخواهد افروخت
زنهار تو اندریم زنهار مخسب
-
-
بردار حجابها به یکبار امشب
یک موی ز هر دو کون مگذار امشب
-
دیروز حدیث جان و دل می گفتی
پیش تو نهیم کشته و زار امشب
-
-
بی جام در این دور شرابست شراب
بی دود در این سینه کبابست کباب
-
فریاد رباب عشق از زحمه او است
زنهار مگو همین ربابست رباب
-
-
بی طاعت دین بهشت رحمان مطلب
بی خاتم حق ملک سلیمان مطلب
-
چون عاقبت کار اجل خواهد بود
آزار دل هیچ مسلمان مطلب
-
-
بیکار مشین درآ درآمیز شتاب
بیکار بدن به خور برد یا سوی خواب
-
از اهل سماع میرسد بانک رباب
آن حلقه ذاهل شدگانرا دریاب
-
-
حاجت نبود مستی ما را به شراب
یا مجلس ما را طرب از چنگ و رباب
-
بی ساقی و بی شاهد و بی مطرب و نی
شوریده و مستیم چو مستان خراب
-
-
خواب آمد و در چشم نبد موضع خواب
زیرا ز تو چشم بود پرآتش و آب
-
شد جانب دل دیدددلی چون سیماب
شد جانب تن دید خراب و چه خراب
-
-
دانیکه چه میگوید این بانگ رباب
اندر پی من بیا و ره را دریاب
-
زیرا به خطا راه بری سوی صواب
زیرا به سؤال ره بری سوی جواب
-
-
در چشم آمد خیال آن در خوشاب
آن لحظه کزو اشک همی رفت شتاب
-
پنهان گفتم براز در گوش دو چشم
مهمان عزیز است بیفزای شراب
-
-
دل در هوس تو چون ربابست رباب
هر پاره ز سوز تو کبابست کباب
-
دلدار ز درد ما اگر خاموش است
در خاموشی دو صد جوابست جواب
-
-
ساقی در ده برای دیدار صواب
زان باده که او نه خاک دیده است و نه آب
-
بیمار بدن نیم که بیمار دلم
شربت چه بود شراب در ده تو شراب
-
-
سبحان الله من و تو ای در خوشاب
پیوسته مخالفیم اندر هر باب
-
من بخت توام که هیچ خوابم نبرد
تو بخت منی که برنیائی از خواب
-
-
شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب
از گشتن گرد شهر کس ناید خواب
-
عقل است که چیزها از موضع جوید
تمییز و ادب مجو تو از مست و خراب
-
-
شب گشت درین سینه چه سوز است عجب
می پندارم کاول روز است عجب
-
در دیده عشق می نگنجد شب و روز
این دیده عشق دیده دوز است عجب
-
-
علمی که ترا گره گشاید به طلب
زان پیش که از تو جان برآید به طلب
-
آن نیست که هست مینماید بگذار
آن هست که نیست مینماید به طلب
-
-
گر آب حیات خوشگواری ای خواب
امشب بر ما کار نداری ای خواب
-
گر با عدد موی سر تست امشب
یکسر نبری و سر نخاری ای خواب
-
-
گرم آمد عاشقانه و چست شتاب
برتافته روح او ز گلزار صواب
-
بر جمله قاضیان دوانید امروز
در جستن آب زندگی قاضی کاب
-
-
گر می خواهی بقا و پیروز مخسب
از آتش عشق دوست میسوز مخسب
-
صد شب خفتی و حاصل آن دیدی
از بهر خدا امشب تا روز مخسب
-
-
مستند مجردان اسرار امشب
در پرده نشسته اند با یار امشب
-
ای هستی بیگانه از این ره برخیز
زحمت باشد بودن اغیار امشب
-
-
هستم به وصال دوست دلشاد امشب
وز غصه هجر گشته آزاد امشب
-
با یار بچرخم و دل میگوید
یارب که کلید صبح گم باد امشب
-
-
یارب یارب به حق تسبیح رباب
کش در تسبیح صد سؤالست و جواب
-
یارب به دل کباب و چشم پرآب
جوشان تر از آنیم که در خم شراب
-
-
یاری کن و یار باش ای یار مخسب
ای بلبل سرمست به گلزار مخسب
-
یاران غریب را نگهدار مخسب
امشب شب بخشش است زنهار مخسب
-
-
-
آب حیوان در آب و گل پیدا نیست
در مهر دلت مهر گسل پیدا نیست
-
چندین خجل از کیست خجل پیدا نیست
این راه بزن که ره به دل پیدا نیست
-
-
آری صنما بهانه خود کم بودت
تا خواب بیامد و ز ما بر بودت
-
خوش خسب که من تا به سحر خواهم گفت
فریاد ز نرگسان خواب آلودت
-
-
آسوده کسی که در کم و بیشی نیست
در بند توانگری و درویشی نیست
-
فارغ ز غم جهان و از خلق جهان
با خویشتنش بدره خویشی نیست
-
-
آمد بر من چو در کفم زر پنداشت
چون دید که زر نیست وفا را بگذاشت
-
از حلقه گوش او چنین پندارم
کانجا که زر است گوش میباید داشت
-
-
آن آتش ساده که ترا خورد و بکاست
آن ساده به از دو صد نگار زیبا است
-
آن آتش شهوت که چو صاف و ساده است
بنگر چه نگاران که از آن آتش خاست
-
آن کز دم لاحول ولا غمگین شد
لا حول ولا فزون کند آن دم را
-
-
ما اطیب ما الذما احلانا
کنا مهجا ولم نکن ابدانا
-
این شأبنا کرامت مولانا
یعفو و یعیدنا کما ابدنا
-
-
من تجربه کردم صنم خوش خو را
سیلاب سیه تیره نکرد آنجو را
-
یک روز گره نبست او ابرو را
دارم بیمرگ و زندگانی او را
-
-
من ذره و خورشید لقائی تو مرا
بیمار غمم عین دوائی تو مرا
-
بی بال و پراندر پی تو می پرم
من کاه شدم چو کهربائی تو مرا
-
-
منصور بدآن خواجه که در راه خدا
از پنبه تن جامه جان کرد جدا
-
منصور کجا گفت اناالحق می گفت
منصور کجا بود خدا بود خدا
-
-
مولای اناالتائب مما سلفا
هل تقبل عذر عاشق قد تلفا
-
این کان ندامتی صدودا و جفا
مولای عفی الله عفی الله عفا
-
-
می آمد یار مست و تنها تنها
با نرگس پرخمار رعنا رعنا
-
جستم که یکی بوسه ستانم ز لبش
فریاد برآورد که یغما یغما
-
-
نور فلکست این تن خاکی ما
رشک ملک آمدست چالاکی ما
-
که رشک برد فرشته از پاکی ما
که بگریزد دیو ز بیباکی ما
-
-
هان ای سفری عزم کجایست کجا
هرجا که روی نشسته ای در دل ما
-
چندان غم دریاست ترا چون ماهی
کافشاند لب خشک تو را در دریا
-
-
یک چند به تقلید گزیدم خود را
نادیده همی نام شنیدم خود را
-
در خود بودم زان نسزیدم خود را
از خود چو برون شدم بدیدم خود را
-
-
یک طرفه عصاست موسی این رمه را
یک لقمه کند چو بفکند این همه را
-
نی سور گذارد او و نی ملحمه را
هر عقل نکرد فهم این زمزمه را
-
-
-
آن لقمه که در دهان نگنجد به طلب
وان علم که در نشان نگنجد به طلب
-
سریست میان دل مردان خدای
جبریل در آن میان نگنجد به طلب
-
-
آنی که فلک با تو درآید به طرب
گر آدمیی شیفته گردد چه عجب
-
تا جان بودم بندگیت خواهم کرد
خواهی به طلب مر او خواهی مطلب
-
-
از بانگ سرافیل دمیده است رباب
تا زنده و تازه کرده دلهای کباب
-
آن سوداها که غرقه گشتند و فنا
چون ماهیکان برآمدند از تک آب
-
-
امروز چو هر روز خرابیم خراب
مگشا در اندیشه و برگیر رباب
-
صدگونه نماز است و رکوعست و سجود
آنرا که جمال دوست باشد محراب
-
-
امشب ز برای دل اصحاب مخسب
گوش شب را بگیر و برتاب مخسب
-
گویند که فتنه خفته بهتر باشد
بیدار بهی تو فتنه مشتاب مخسب
-
-
اندیشه مکن بکن تو خود را در خواب
کاندیشه ز روی مه حجابست حجاب
-
دل چون ماهست در دل اندیشه مدار
انداز تو اندیشه گری را در آب
-
-
اندیشه و غم را نبود هستی و تاب
آنجا که شرابست و ربابست و کباب
-
عیش ابدی نوش کنید ای اصحاب
چون سبزه و گل نهید لب بر لب آب
-
-
ای آنکه تو دیر آمده ای در کتاب
گر بشتابند کودکان تو مشتاب
-
گر مانده شدند قوم و از دست شدند
این دست تو است زود برگیر رباب
-
-
ای آنکه تو یوسف منی من یعقوب
ای آنکه تو صحت تنی من ایوب
-
من خود چه کسم ای همه را تو محبوب
من دست همی زنم تو پائی میکوب
-
-
ای دل دو سه شام تا سحرگاه مخسب
در فرقت آفتاب چون ماه مخسپ
-
چون دلو درین ظلمت چه ره می کرد
باشد که برآئی به سر چاه مخسب
-
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/قسمت-اول-دیوان-شمس
شبگرد
- شبگرد
- شب رو
- ماه
- داروغه، پاسبان
- دزد، راهزن