-
قصه اصحاب ضروان خوانده ای
پس چرا در حیله جویی مانده ای
-
حیله می کردند کزدم نیش چند
که برند از روزی درویش چند
-
شب همه شب می سگالیدند مکر
روی در رو کرده چندین عمرو و بکر
-
خفیه می گفتند سرها آن بدان
تا نباید که خدا در یابد آن
-
با گل انداینده اسگالید گل
دست کاری می کند پنهان ز دل
-
گفت الا یعلم هواک من خلق
ان فی نجواک صدقا ام ملق
-
گفت یغفل عن ظعین قد غدا
من یعاین این مثواه غدا
-
اینما قد هبطا او صعدا
قد تولاه و احصی عددا
-
گوش را اکنون ز غفلت پاک کن
استماع هجر آن غمناک کن
-
آن زکاتی دان که غمگین را دهی
گوش را چون پیش دستانش نهی
-
بشنوی غمهای رنجوران دل
فاقه جان شریف از آب و گل
-
خانه پر دود دارد پر فنی
مر ورا بگشا ز اصغا روزنی
-
گوش تو او را چو راه دم شود
دود تلخ از خانه او کم شود
-
غمگساری کن تو با ما ای روی
گر به سوی رب اعلی می روی
-
این تردد حبس و زندانی بود
که بنگذارد که جان سویی رود
-
این بدین سو آن بدان سو می کشد
هر یکی گویا منم راه رشد
-
این تردد عقبه راه حقست
ای خنک آن را که پایش مطلقست
-
بی تردد می رود در راه راست
ره نمی دانی بجو گامش کجاست
-
گام آهو را بگیر و رو معاف
تا رسی از گام آهو تا بناف
-
زین روش بر اوج انور می روی
ای برادر گر بر آذر می روی
-
نه ز دریا ترس نه از موج و کف
چون شنیدی تو خطاب لا تخف
-
لا تخف دان چونک خوفت داد حق
نان فرستد چون فرستادت طبق
-
خوف آن کس راست کو را خوف نیست
غصه آن کس را کش اینجا طوف نیست