-
جهد فرعونی چو بی توفیق بود
هرچه او می دوخت آن تفتیق بود
-
از منجم بود در حکمش هزار
وز معبر نیز و ساحر بی شمار
-
مقدم موسی نمودندش بخواب
که کند فرعون و ملکش را خراب
-
با معبر گفت و با اهل نجوم
چون بود دفع خیال و خواب شوم
-
جمله گفتندش که تدبیری کنیم
راه زادن را چو ره زن می زنیم
-
تا رسید آن شب که مولد بود آن
رای این دیدند آن فرعونیان
-
که برون آرند آن روز از پگاه
سوی میدان بزم و تخت پادشاه
-
الصلا ای جمله اسرائیلیان
شاه می خواند شما را زان مکان
-
تا شما را رو نماید بی نقاب
بر شما احسان کند بهر ثواب
-
کان اسیران را بجز دوری نبود
دیدن فرعون دستوری نبود
-
گر فتادندی به ره در پیش او
بهر آن یاسه بخفتندی برو
-
یاسه این بد که نبیند هیچ اسیر
در گه و بیگه لقای آن امیر
-
بانگ چاووشان چو در ره بشنود
تا ببیند رو به دیواری کند
-
ور ببیند روی او مجرم بود
آنچ بتر بر سر او آن رود
-
بودشان حرص لقای ممتنع
چون حریصست آدمی فیما منع