-
گفت آری لیک کو دور یزید
کی بدست این غم چه دیر اینجا رسید
-
چشم کوران آن خسارت را بدید
گوش کران آن حکایت را شنید
-
خفته بودستید تا اکنون شما
که کنون جامه دریدیت از عزا
-
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زانک بد مرگیست این خواب گران
-
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چه درانیم و چون خاییم دست
-
چونک ایشان خسرو دین بوده اند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
-
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
-
روز ملکست و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذره ازیشان آگهی
-
ور نه ای آگه برو بر خود گری
زانک در انکار نقل و حشری
-
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی بیند جز این خاک کهن
-
ور همی بیند چرا نبود دلیر
پشتدار و جانسپار و چشم سیر
-
در رخت کو از می دین فرخی
گر بدیدی بحر کو کف سخی
-
آنک جو دید آب را نکند دریغ
خاصه آن کو دید آن دریا و میغ
مولانا
https://www.sherfarsi.ir/molavi/نکته-گفتن-آن-شاعر-جهت-طعن-شیعه-حلب
میغ
- میغ
- ابر، مِه
- سیاه