-
هم چو آن شیبان که از گرگ عنید
وقت جمعه بر رعا خط می کشید
-
تا برون ناید از آن خط گوسفند
نه در آید گرگ و دزد با گزند
-
بر مثال دایره تعویذ هود
که اندر آن صرصر امان آل بود
-
هشت روزی اندرین خط تن زنید
وز برون مثله تماشا می کنید
-
بر هوا بردی فکندی بر حجر
تا دریدی لحم و عظم از هم دگر
-
یک گره را بر هوا درهم زدی
تا چو خشخاش استخوان ریزان شدی
-
آن سیاست را که لرزید آسمان
مثنوی اندر نگنجد شرح آن
-
گر به طبع این می کنی ای باد سرد
گرد خط و دایره آن هود گرد
-
ای طبیعی فوق طبع این ملک بین
یا بیا و محو کن از مصحف این
-
مقریان را منع کن بندی بنه
یا معلم را به مال و سهم ده
-
عاجزی و خیره کن عجز از کجاست
عجز تو تابی از آن روز جزاست
-
عجزها داری تو در پیش ای لجوج
وقت شد پنهانیان را نک خروج
-
خرم آن کین عجز و حیرت قوت اوست
در دو عالم خفته اندر ظل دوست
-
هم در آخر عجز خود را او بدید
مرده شد دین عجایز را گزید
-
چون زلیخا یوسفش بر وی بتافت
از عجوزی در جوانی راه یافت
-
زندگی در مردن و در محنتست
آب حیوان در درون ظلمتست