-
همچون ونوس کز صدفی سر برون کشید
-
دامن کشان ز جام شرابم برآمدی
-
یک لحظه چون حباب شراب آمدی به رقص
-
و آنگاه کف زنان به لب ساغر آمدی
-
آن شب اتاق من به مثل جام باده
-
نور چراغ من به مثل رنگ باده داشت
-
درهای بسته چون دو لب ناگشوده بود
-
رخسار پرده آن همه چشم گشاده داشت
-
من همچو موجی آمدم و خواندمت به رقص
-
اما تو چون حباب سراپا شدی نگاه
-
چشمان نیم خفته ی تو چون صدف شکفت
-
اشکی در آن نشست ز اندیشه ی گناه
-
گفتم نگاه کن
-
این در گشوده شد
-
این در که پلک چشم تو باشد گشوده شد
-
حرفم ز بیم پرده دری ناتمام ماند
-
می ماند و جام ماند
-
در باز شد خموش و تو بی هیچ گفتگو
-
آرام و پر غرور به سویش روان شدی
-
چون یونسی که در دل ماهی فروخزید
-
بار دگر به جام شرابم نهان شدی
-
اینک تو رفته ای
-
افسوس با تو رفت مرا آنچه مانده بود
-
افسوس با تو رفت
-
دیگر کسی نماند که اندوه عشق او
-
دمساز من شود
-
دیگر کسی نماند که یاد عزیز او
-
در این سکوت سرد همآواز من شود
-
افسوس با تو رفت
-
افسوس با تو رفت مرا آنچه مانده بود
دختر جام
نادرپور
https://www.sherfarsi.ir/naderpour/دختر-جام-دوم
دامن کشان
- دامن کشان
- آنکه از روی ناز و غرور و تکبر حرکت کند؛ رونده به نازوخرام