-
ز پرگار زحل تا مرکز خاک
فرو خواند آفرینش های افلاک
-
به اندک عمر شد دریا درونی
به هر فنی که گفتی ذو فنونی
-
دل از غفلت به آگاهی رسیدش
قدم بر پایه شاهی رسیدش
-
چو پیدا شد بر آن جاسوس اسرار
نهانی های این گردنده پرگار
-
ز خدمت خوشترش نامد جهانی
نبودی فارغ از خدمت زمانی
-
جهاندار از جهانش دوستر داشت
جهان چبود ز جانش دوستر داشت
-
ز بهر جان درازیش از جهان شاه
ز هر دستی درازی کرد کوتاه
-
منادی را ندا فرمود در شهر
که وای آن کس که او بر کس کند قهر
-
اگر اسبی چرد در کشتزاری
و گر غصبی رود بر میوه داری
-
و گر کس روی نامحرم به بیند
همان در خانه ترکی نشیند
-
سیاست را ز من گردد سزاوار
بر این سوگندهائی خورد بسیار
-
چو شه در عدل خود ننمود سستی
پدید آمد جهان را تندرستی
-
خرابی داشت از کار جهان دست
جهان از دستکار این جهان رست
-
چنین گفت آن سخن گوی کهن زاد
که بودش داستانهای کهن یاد
-
که چون شد ماه کسری در سیاهی
به هرمز داد تخت پادشاهی
-
جهان افروز هرمز داد می کرد
به داد خود جهان آباد می کرد
-
همان رسم پدر بر جای می داشت
دهش بر دست و دین بر پای می داشت
-
نسب را در جهان پیوند می خواست
به قربان از خدا فرزند می خواست
-
به چندین نذر و قربانش خداوند
نرینه داد فرزندی چه فرزند
-
گرامی دری از دریای شاهی
چراغی روشن از نور الهی
-
مبارک طالعی فرخ سریری
به طالع تاجداری تخت گیری
-
پدر در خسروی دیده تمامش
نهاده خسرو پرویز نامش
-
از آن شد نام آن شهزاده پرویز
که بودی دایم از هر کس پر آویز
-
گرفته در حریرش دایه چون مشک
چو مروارید تر در پنبه خشک
-
رخی از آفتاب اندوه کش تر
شکر خندیدنی از صبح خوشتر
-
چو میل شکرش در شیر دیدند
به شیر و شکرش می پروریدند
-
به بزم شاهش آوردند پیوست
بسان دسته گل دست بر دست
-
چو کار از مهد با میدان فتادش
جهان از دوستی در جان نهادش
-
بهر سالی که دولت می فزودش
خرد تعلیم دیگر می نمودش
-
چو سالش پنج شد در هر شگفتی
تماشا کردی و عبرت گرفتی
-
چو سال آمد به شش چون سرو می رست
رسوم شش جهت را باز می جست
-
چنان مشهور شد در خوبروئی
که مطلق یوسف مصرست گوئی
-
پدر ترتیب کرد آموزگارش
که تا ضایع نگردد روزگارش
-
بر این گفتار بر بگذشت یک چند
که شد در هر هنر خسرو هنرمند
-
چنان قادر سخن شد در معانی
که بحری گشت در گوهرفشانی
-
فصیحی کو سخن چون آب گفتی
سخن با او به اصطرلاب گفتی
-
چو از باریک بینی موی می سفت
به باریکی سخن چون موی می گفت
-
پس از نه سالگی مکتب رها کرد
حساب جنگ شیر و اژدها کرد
-
چو بر ده سالگی افکند بنیاد
سر سی سالگان می داد بر باد
-
بسر پنجه شدی با پنجه شیر
ستونی را قلم کردی به شمشیر
-
به تیر از موی بگشادی گره را
به نیزه حلقه بربودی زره را
-
در آن آماج کو کردی کمان باز
ز طبل زهره کردی طبلک باز
-
کسی کو ده کمان حالی کشیدی
کمانش را به حمالی کشیدی
-
ز ده دشمن کمندش خام تر بود
ز نه قبضه خدنگش تام تر بود
-
بدی گر خود بدی دیو سپیدی
به پیش بید برگش برگ بیدی
-
چو برق نیزه را بر سنگ راندی
سنان در سینه خارا نشاندی
-
چو عمر آمد به حد چارده سال
بر آمد مرغ دانش را پر و بال
-
نظر در جستنیهای نهان کرد
حساب نیک و بدهای جهان کرد
-
***
-
***
-
***
-
بزرگ امید نامی بود دانا
بزرگ امید از عقل و توانا
-
زمین جو جو شده در زیر پایش
فلک را جو به جو پیموده رایش
-
به دست آورده اسرار نهانی
کلید گنجهای آسمانی
-
طلب کردش به خلوت شاهزاده
زبان چون تیغ هندی بر گشاده
-
جواهر جست از آن دریای فرهنگ
به چنگ آورد و زد بر دامنش چنگ
-
دل روشن به تعلیمش برافروخت
وزو بسیار حکمتها در آموخت
آغاز داستان خسرو و شیرین
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/آغاز-داستان-خسرو-و-شیرین
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(28500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(28500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(28500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(28500 تومان)