-
خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامه ای بر ما نوشتی
-
به ما بر خدمت خود عرض کردی
جزای آن به خود بر فرض کردی
-
چو ما با ضعف خود دربند آنیم
که بگزاریم خدمت تا توانیم
-
تو با چندان عنایت ها که داری
ضعیفان را کجا ضایع گذاری
-
بدین امیدهای شاخ در شاخ
کرم های تو ما را کرد گستاخ
-
و گرنه ما کدامین خاک باشیم
که از دیوار تو رنگی تراشیم
-
خلاصی ده که روی از خود بتابیم
به خدمت کردنت توفیق یابیم
-
ز ما خود خدمتی شایسته ناید
که شادروان عزت را بشاید
-
ولی چون بندگیمان گوشه گیر است
ز خدمت بندگان را ناگزیر است
-
اگر خواهی به ما خط در کشیدن
ز فرمانت که یارد سر کشیدن
-
و گر گردی ز مشتی خاک خشنود
ترا نبود زیان ما را بود سود
-
در آن ساعت که مامانیم و هوئی
ز بخشایش فرو مگذار موئی
-
بیامرز از عطای خویش ما را
کرامت کن لقای خویش ما را
-
من آن خاکم که مغزم دانه تست
بدین شمعی دلم پروانه تست
-
توئی کاول ز خاکم آفریدی
به فضلم زافرینش بر گزیدی
-
چو روی افروختی چشمم برافروز
چو نعمت دادیم شکرم در آموز
-
به سختی صبر ده تا پای دارم
در آسانی مکن فرموش کارم
-
شناسا کن به حکمتهای خویشم
برافکن برقع غفلت ز پیشم
-
هدایت را ز من پرواز مستان
چو اول دادی آخر باز مستان
-
به تقصیری که از حد بیش کردم
خجالت را شفیع خویش کردم
-
بهر سهوی که در گفتارم افتد
قلم در کش کزین بسیار افتد
-
رهی دارم بهفتاد و دو هنجار
از آن یکره گل و هفتاد و دوخار
-
عقیدم را در آن ره کش عماری
که هست آن راه راه رستگاری
-
تو را جویم ز هر نقشی که دانم
تو مقصودی ز هر حرفی که خوانم
-
ز سرگردانی تست اینکه پیوست
بهر نااهل و اهلی می زنم دست
-
بعزم خدمتت برداشتم پای
گر از ره یاوه گشتم راه بنمای
-
نیت بر کعبه آورد است جانم
اگر در بادیه میرم ندانم
-
بهر نیک و بدی کاندر میانه است
کرم بر تست و اندیگر بهانه است
-
یکی را پای بشکستی و خواندی
یکی را بال و پردادی و راندی
-
ندانم تا من مسکین کدامم
ز محرومان و مقبولان چه نامم
-
اگر دین دارم و گر بت پرستم
بیامرزم بهر نوعی که هستم
-
به فضل خویش کن فضلی مرا یار
به عدل خود مکن با فعل من کار
-
ندارد فعل من آن زور بازو
که با عدل تو باشد هم ترازو
-
بلی از فعل من فضل تو نیش است
اگر بنوازیم بر جای خویش است
-
به خدمت خاص کن خرسندیم را
بکس مگذار حاجت مندیم را
-
چنان دارم که در نابود و در بود
چنان باشم کزو باشی تو خشنود
-
فراغم ده ز کار این جهانی
چو افتد کار با تو خود تو دانی
-
منه بیش از کشش تیمار بر من
بقدر زور من نه بار بر من
-
چراغم را ز فیض خویش ده نور
سرم را زاستان خود مکن دور
-
دل مست مرا هشیار گردان
ز خواب غفلتم بیدار گردان
-
چنان خسبان چو آید وقت خوابم
که گر ریزد گلم ماند گلابم
-
زبانم را چنان ران بر شهادت
که باشد ختم کارم بر سعادت
-
تنم را در قناعت زنده دل دار
مزاجم را بطاعت معتدل دار
-
چو حکمی راند خواهی یا قضائی
به تسلیم آفرین در من رضائی
-
دماغ دردمندم را دوا کن
دواش از خاک پای مصطفی کن
آمرزش خواستن
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/آمرزش-خواستن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)