-
فرزانه سخن سرای بغداد
از سر سخن چنین خبر داد
-
کان شیفته رسن بریده
دیوانه ماه نو ندیده
-
کان شیفته رسن بریده
دیوانه ماه نو ندیده
-
مجنون جگر کباب گشته
دهقان ده خراب گشته
-
می گشت به هر بسیچ گاهی
مونس نه به جز دریغ و آهی
-
بوئی که ز سوی یارش آمد
خوشبوی تر از بهارش آمد
-
زان بوی خوش دماغ پرور
اعضاش گرفته رنگ عنبر
-
آن عنبرتر ز بهر سودا
می کرد مفرحی مهیا
-
بر خاک فتاده چون ذلیلان
در زیر درختی از مغیلان
-
زانروی که روی کار نشناخت
خار از گل و گل ز خار نشناخت
-
ناگه سیهی شتر سواری
بگذشت بر او چو گرزه ماری
-
چون دید در آن اسیر بی رخت
بگرفت زمام ناقه را سخت
-
غرید به شکل نره دیوی
برداشت چو غافلان غریوی
-
کی بی خبر از حساب هستی
مشغول به کار بت پرستی
-
به گرز بتان عنان بتابی
کز هیچ بتی وفا نیابی
-
این کار که هست نیست با نور
وان یار که نیست هست ازین دور
-
بیکار کسی تو با چنین کار
بی یار بهی تو از چنین یار
-
آن دوست که دل بدو سپردی
بر دشمنیش گمان نبردی
-
شد دشمن تو ز بی وفائی
خود باز برید از آشنائی
-
چون خرمن خود به باد دادت
بد عهد شد و نکرد یادت
-
دادند به شوهری جوانش
کردند عروس در زمانش
-
و او خدمت شوی را بسیچید
پیچید در اوی و سر نه پیچید
-
باشد همه روزه گوش در گوش
با شوهر خویشتن هم آغوش
-
کارش همه بوسه و کنار است
تو در غم کارش این چه کار است
-
چون او ز تو دور شد به فرسنگ
تو نیز بزن قرابه بر سنگ
-
چون ناوردت به سالها یاد
زو یاد مکن چه کارت افتاد
-
***
-
زن گر نه یکی هزار باشد
در عهد کم استوار باشد
-
چون نقش وفا و عهد بستند
بر نام زنان قلم شکستند
-
زن دوست بود ولی زمانی
تا جز تو نیافت مهربانی
-
چون در بر دیگری نشیند
خواهد که دگر ترا نه بیند
-
زن میل ز مرد بیش دارد
لیکن سوی کام خویش دارد
-
زن راست نبازد آنچه بازد
جز زرق نسازد آنچه سازد
-
بسیار جفای زن کشیدند
وز هیچ زنی وفا ندیدند
-
مردی که کند زن آزمائی
زن بهتر از او به بی وفائی
-
زن چیست نشانه گاه نیرنگ
در ظاهر صلح و در نهان جنگ
-
در دشمنی آفت جهانست
چون دوست شود هلاک جانست
-
گوئی که بکن نمی نیوشد
گوئی که مکن دو مرده کوشد
-
چون غم خوری او نشاط گیرد
چون شاد شوی ز غم بمیرد
-
این کار زنان راست باز است
افسوس زنان بد دراز است
-
***
-
مجنون ز گزاف آن سیه کوش
برزد ز دل آتشی جگر جوش
-
از درد دلش که در برافتاد
از پای چو مرغ در سر افتاد
-
چندان سر خود بکوفت بر سنگ
کز خون همه کوه گشت گلرنگ
-
افتاد میان سنگ خاره
جان پاره و جامه پاره پاره
-
آن دیو که آن فسون بر او خواند
از گفته خویشتن خجل ماند
-
چندان نگذشت از آن بلندی
کان دل شده یافت هوشمندی
-
آمد به هزار عذر در پیش
کای من خجل از حکایت خویش
-
گفتم سخنی دروغ و بد رفت
عفوم کن کانچه رفت خود رفت
-
گر با تو یکی مزاح کردم
بر عذر تو جان مباح کردم
-
آن پرده نشین روی بسته
هست از قبل تو دلشکسته
-
شویش که ورا حریف و جفتست
سر با سر او شبی نخفت ست
-
گرچه دگری نکاح بستش
ار عهد تو دور نیست دستش
-
جز نام تو بر زبان نیارد
غیر تو کس از جهان ندارد
-
یکدم نبود که آن پریزاد
صد بار نیاورد ترا یاد
-
سالیست که شد عروس و بیشست
با مهر تو و به مهر خویشست
-
گر بی تو هزار سال باشد
بر خوردن از او محال باشد
-
مجنون که در آن دروغگوئی
دید آینه ای بدان دوروئی
-
اندک تر از آنچه بود غم خورد
کم مایه از آنچه کرد کم کرد
-
می بود چو مراغ پر شکسته
زان ضربه که خورد سرشکسته
-
از جزع پر آب لعل می سفت
بر عهد شکسته بیت می گفت
-
سامان و سری نداشت کارش
کز وی خبری نداشت یارش
-
***
-
مشاطه این عروس نو عهد
در جلوه چنان کشیدش از مهد
-
کان مهدنشین عروس جماش
رشگ قلم هزار نقاش
-
چون گشت به شوی پای بسته
بود از پی دوست دل شکسته
-
غمخواره او غمی دگر یافت
کز کردن شوی او خبر یافت
-
گشته خرد فرشته فامش
مجنون تر از آنکه بود نامش
-
افتاده چو مرغ پر فشانده
بیش از نفسی در او نمانده
-
در جستن آب زندگانی
برجست به حالتی که دانی
-
شد سوی دیار آن پریروی
باریک شده ز مویه چون موی
-
با او به زبان باد می گفت
کی جفت نشاط گشته با جفت
-
کو آن دو به دو بهم نشستن
عهدی به هزار عهده بستن
-
کو آن به وصال امید دادن
سر بر خط خاضعی نهادن
-
دعوی کردن به دوستاری
دادن به وفا امیدواری
-
و امروز به ترک عهد گفتن
رخ بی گنهی ز من نهفتن
-
گیرم دلت از سر وفا شد
آن دعوی دوستی کجا شد
-
من با تو به کار جان فروشی
کار تو همه زبان فروشی
-
من مهر ترا به جان خریده
تو مهر کسی دگر گزیده
-
کس عهد کسی چنین گذارد؟
کو را نفسی به یاد نارد؟
-
با یار نو آنچنان شدی شاد
کز یار قدیم ناوری یاد
-
گر با دگری شدی هم آغوش
ما را به زبان مکن فراموش
-
شد در سر باغ تو جوانیم
آوخ همه رنج باغبانیم
-
این فاخته رنج برد در باغ
چون میوه رسید می خورد زاغ
-
خرمای تو گرچه سازگار است
با هر که به جز منست خار است
-
با آه چو من سموم داغی
کس بر نخورد ز چون تو باغی
-
چون سرو روانی ای سمنبر
از سرو نخورده هیچکس بر
-
برداشتی اولم به یاری
بگذاشتی آخرم به خواری
-
آن روز که دل به تو سپردم
هرگز به تو این گمان نبردم
-
بفریفتیم به عهد و سوگند
کان تو شوم به مهر و پیوند
-
سوگند نگر چه راست خوردی!
پیوند نگر چه راست کردی!
-
کردی دل خود به دیگری گرم
وز دیده من نیامدت شرم
-
تنها نه من و توئیم در دور
کازرم یکی کنیم با جور
-
دیگر متعرفان بکارند
کایشان بد و نیکها شمارند
-
بینند که تا غم تو خوردم
با من تو و با تو من چه کردم
-
گیرم که مرا دو دیده بستند
آخر دگران نظاره هستند
-
چون عهده عهد باز جویند
جز عهد شکن ترا چه گویند
-
فرخ نبود شکستن عهد
اندیشه کن از شکستن مهد
-
گل تا نشکست عهد گلزار
نشکست زمانه در دلش خار
-
می تا نشکست روی اوباش
در نام شکستگی نشد فاش
-
شب تا نشکست ماه را جام
با روی سیه نشد سرانجام
-
در تو به چه دل امید بندم
وز تو به چه روی باز خندم
-
کان وعده که پی در او فشردی
عمرم شد و هم به سر نبردی
-
تو آن نکنی که من شوم شاد
وانکس نه منم که نارمت یاد
-
با اینهمه رنج کز تو سنجم
رنجیده شوم گر از تو رنجم
-
غم در دل من چنان نشاندی
کازرم در آن میان نماندی
-
آن روی نه کاشنات خوانم
وان دل نه که بی وفات دانم
-
عاجز شده ام ز خوی خامت
تا خود چه توان نهاد نامت
-
با اینهمه جورها که رانی
هم قوت جسم و قوت جانی
-
بیداد تو گر چه عمر کاهست
زیبائی چهره عذر خواهست
-
آنرا که چنان جمال باشد
خون همه کس حلال باشد
-
روزی تو و من چراغ دل ریش
به زان نبود که می رمت پیش
-
مه گر شکرین بود تو ماهی
شه گر به دو رخ بود تو شاهی
-
گل در قصبی و لاله در خز
شیرین ورزین چو شیره رز
-
گر آتش بیندت بدان نور
آبش به دهان درآید از دور
-
باغ ارچه گل و گلاله دارست
از عکس رخت نواله خوارست
-
اطلس که قبای لعل شاهیست
با قرمزی رخ تو کاهیست
-
ز ابروی تو هر خمی خیالیست
هر یک شب عید را هلالیست
-
گر عود نه صندل سپید است
با سرخ گل تو سرخ بید است
-
سلطان رخت به چتر مشگین
هم ملک حبش گرفت و هم چین
-
از خوبی چهره چنین یار
دشوار توان برید دشوار
-
تدبیر دگر جز این ندانم
کین جان به سر تو برفشانم
-
آزرم وفای تو گزینم
در جور و جفای تو نبینم
-
هم با تو شکیب را دهم ساز
تا عمر کجا عنان کشد باز
آگاهی مجنون از شوهر کردن لیلی
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/آگاهی-مجنون-از-شوهر-کردن-لیلی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(62000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(62000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(62000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(62000 تومان)