-
مغنی بر آهنگ خود ساز گیر
یکی پرده ز آهنگ خود بازگیر
-
که مارا سر پرده تنگ نیست
بجز پی فراخی در آهنگ نیست
-
***
-
***
-
***
-
بهر مدتی فیلسوفان روم
فراهم شدندی ز هر مرز و بوم
-
بر آراستندی به فرهنگ و رای
سخن های دل پرور جان فزای
-
کسی را که حجت قوی تر شدی
به حجت بر آن سروران سرشدی
-
در آن داوری هرمس تیز مغز
بحق گفت اندیشه ای داشت نغز
-
ز هر کس که او حجتی بیش داشت
سخنهای او پرورش بیش داشت
-
ز بس گفتن راز روحانیان
بر او رشک بردند یونانیان
-
بهم جمع گشتند هفتاد تن
به انکار او ساختند انجمن
-
که هرچ او بگوید بدو نگرویم
سخن گر چه زیبا بود نشنویم
-
تغییر دهیمش به انکار خویش
به انکار نتوان سخن برد پیش
-
چنان عهد بستند با یکدگر
که چون هرمس از کان برآرد گهر
-
ز دریای او آب ریزی کنند
برآن گنجدان خاک بیزی کنند
-
به حق گفتنش درنیارند هوش
بگیرند از انکار گوینده گوش
-
چو هرمس سخن گفتن آغاز کرد
در دانش ایزدی باز کرد
-
به هر نکته ای حجتی باز بست
که چون نور در دیده و دل نشست
-
ندید آن سخن را برایشان پسند
جز انکار کردن به بانگ بلند
-
دگر باره گنجینه نو گشاد
اساسی دگرگونه از نو نهاد
-
بیانی چنان روشن و دلپذیر
که در دل نه در سنگ شد جایگیر
-
دگر ره ندید آن سخن را شکوه
به انکار خود دیدشان هم گروه
-
سوم باره از رای مشکل گشای
نمود آنچه باشد حقیقت نمای
-
سخن های زیبنده دلنواز
برایشان فرو خواند فصلی دراز
-
ز جنباندن بانگ چندان جرس
سری در سماعش نجنباند کس
-
چه گوینده عاجز شد از گفت خویش
زبان گشته حیران گلو گشته ریش
-
خبر داشت کز راه نابخردی
ستیزند با حجت ایزدی
-
چو در کس ز جنبش نشانی نیافت
بجنبید و روی از رقیبان بتافت
-
برایشان یکی بانگ برزد که های
مجنبید کس تا قیامت ز جای
-
همان لحظه بر جای هفتاد مرد
ز جنبش فتادند و گشتند سرد
-
چو در پرده راست کج باختند
از این پرده شان رخت پرداختند
-
سرافکنده چون آب در پای خویش
ز سردی فسردند بر جای خویش
-
سکندر چو زین حالت آگاه گشت
چو انجم بر آن انجمن بر گذشت
-
از آن بیشه سرو با بوی مشک
یکی سروتر مانده هفتاد خشک
-
بپرسید و هرمس بدو گفت راز
که همت در آسمان کرد باز
-
سکندر بر او آفرین سازگشت
وز آنجا به درگاه خود بازگشت
-
به خلوت چو بنشست با هر کسی
ازان داستان داستان زد بسی
-
که هرمس به طوفان هفتاد کس
به موجی همی ماند و هفتاد خس
-
گروهیش کز حق گرفتند گوش
بمردند چون یافه کردند هوش
-
ز پوشیدن درس آموزگار
کفن بین که پوشیدشان روزگار
-
بیانی که باشد به حجت قوی
ز نافرخی باشد ار نشنوی
-
دری را که او تاج تارک بود
زدن بر زمین نامبارک بود
-
هنر نیست روی از هنر تافتن
شقایق دریدن خشن بافتن
-
خردمند را چون مدارا کنی
هنرهای خویش آشکارا کنی
انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و هلاک شدن ایشان
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/انکار-کردن-هفتاد-حکیم-سخن-هرمس-را-و-هلاک-شدن-ایشان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(22500 تومان)