-
به هندوستان جنیبت می دواندی
غلط شد ره به بابل باز ماندی
-
به دریا می شدی در شط نشستی
به گل رغبت نمودی لاله بستی
-
به جان داروی شیرین ساز کردی
ولی روزه به شکر باز کردی
-
ترا من یار و آنگه جز منت یار؟
ترا این کار و آنگه با منت کار؟
-
مکن چندین بر این غمخوار خواری
که کردی پیش از این بسیار زاری
-
برو فرموش کن ده رانده ای را
رها کن در دهی وامانده ای را
-
چو فرزندی پدر مادر ندیده
یتیمانه به لقمه پروریده
-
چو غولی مانده در بیغوله گاهی
که آنجا نگذرد موری به ماهی
-
ز تو کامی ندیده در زمانه
شده تیر ملامت را نشانه
-
در این سنگم رها کن زار و بی زور
دگر سنگی برونه تا شود گور
-
چو باشد زیر و بالا سنگ بر سنگ
بپوشد گرچه باشد ننگ بر ننگ
-
همان پندارم ای دلدار دلسوز
که افتادم ز شبدیز اولین روز
-
جوانمردی کن از من بار بردار
گل افشانی بس از ره خار بردار
-
گل افشاندن غبار انگیختن چند
نمک خوردن نمکدان ریختن چند
-
بس آن کز بهر تو بیچاره گشتم
ز خان و مان خویش آواره گشتم
-
مرا آن روز شادی کرد بدرود
که شیرین را رها کردی به شهرود
-
من مسکین که و شهر مداین
چه شاید کردن (المقدور کاین)
-
ترا مثل تو باید سر بلندی
چه برخیزد ز چون من مستمندی
-
چه آنجا کن کز او آبی برآید
رگ آنجا زن کز او خونی گشاید
-
بنای دوستی بر باد دادی
مگر کاکنون اساس نو نهادی
-
گلیم نو کز او گرمی نیاید
کهن گردد کجا گرمی فزاید
-
درختی کز جوانی کوژ برخاست
چو خشک و پیر گردد کی شود راست
-
قدم برداشتی و رنجه بودی
کرم کردی خدواندی نمودی
-
ولیک امشب شب در ساختن نیست
امید حجره وا پرداختن نیست
-
هنوز این زیربا در دیگ خامست
هنوز اسباب حلوا ناتمام است
-
تو امشب بازگرد از حکمرانی
به مستان کرد نتوان میهمانی
-
چو وقت آید که گردد پخته این کار
توانم خواندنت مهمان دگربار
-
به عالم وقت هر چیزی پدید است
در هر گنج را وقتی کلید است
-
نبینی مرغ چون بی وقت خواند
بجای پرفشانی سر فشاند
-
به خدمت شمسه خوبان خلخ
زمین را بوسه داد و داد پاسخ
-
که دایم شهریارا کامران باش
به صاحب دولتی صاحبقران باش
-
مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور
-
هزارت حاجت از شاهی رواباد
هزارت سال در شاهی بقاباد
-
کسی کو باده بر یادت کند نوش
گر آنکس خود منم بادت در آغوش
-
بس است این زهر شکر گون فشاندن
بر افسون خوانده ای افسانه خواندن
-
سخن های فسون آمیز گفتن
حکایت های بادانگیز گفتن
-
به نخجیر آمدن با چتر زرین
نهادن منتی بر قصر شیرین
-
نباشد پادشاهی را گزندی
زدن بر مستمندی ریشخندی
-
به صید اندر سگی توفیر کردن
به توفیر آهوئی نخجیر کردن
-
چو من گنجی که مهرم خاک نشکست
به سردستی نیایم بر سر دست
-
تو زین بازیچه ها بسیار دانی
وزین افسانها بسیار خوانی
-
خلاف آن شد که با من در نگیرد
گل آرد بید لیکن برنگیرد
-
تو آن رودی که پایانت ندانم
چو دریا راز پنهانت ندانم
-
من آن خانیچه ام کابم عیانست
هر آنچم در دل آید بر زبانست
-
کسی در دل چو دریا کینه دارد
که دندان چون صدف در سینه دارد
-
حریفی چرب شد شیرین بر این بام؟
کزین چربی و شیرینی شود رام؟
-
شکر گفتاریت را چون نیوشم
که من خود شهد و شکر می فروشم
-
زبانی تیز می بینم دگر هیچ
جگرسوزی و جز سوز جگر هیچ
-
سخن تا کی ز تاج و تخت گوئی
نگوئی سخته اما سخت گوئی
-
سخن را تلخ گفتن تلخ رائیست
که هر کس را درین غار اژدهائیست
-
سخن با تو نگویم تا نسنجم
نسنجیده مگو تا من نرنجم
-
قرار کارها دیر اوفتد دیر
که من آیینه بردارم تو شمشیر
-
سخن در نیک و بد دارد بسی روی
میان نیک و بد باشد یکی موی
-
درین محمل کسی خوشدل نشیند
که چشم زاغ پیش از پس ببیند
-
سر و سنگست نام و ننگ زنهار
مزن بر آبگینه سنگ زنهار
-
سخن تا چند گوئی از سر دست
همانا هم تو مستی هم سخن مست
-
سخن کان از دماغ هوشمند است
گر از تحت الثری آید بلند است
-
سخنگو چون سخن بیخود نگوید
اگر جز بد نگوید بد نگوید
-
سخن باید که با معیار باشد
که پر گفتن خران را بار باشد
-
یکی زین صد که می گوئی رهی را
نگوید مطربی لشگر گهی را
-
اگر گردی به درد سر کشیدن
ز تو گفتن ز من یک یک شنیدن
-
گرت باید به یک پوشیده پیغام
برآوردن توانی صد چنین کام
-
عروسی را چو من کردی حصاری
پس از عالم عروسی چشم داری
-
ببین در اشک مروارید پوشم
مکن بازی به مروارید گوشم
-
به آه عنبرینم بین که چونست
که عقد عنبرینه ام پر ز خونست
-
لب چون نار دانم بین چه خرد است
که نارم راز بستان دزد بر است
-
مگر بر فندق دستم زنی سنگ
که عناب لبم دارد دلی تنگ
-
مبارک رویم اما در عماری
مبارک بادم این پرهیزگاری
-
مکن گستاخی از چشمم بپرهیز
که در هر غمزه دارد دشنه تیز
-
هر آن موئی که در زلفم نهفته است
بر او ماری سیه چون قیر خفته است
-
ترا با من دم خوش در نگیرد
به قندیل یخ آتش در نگیرد
-
به طمع این رسن در چه نیفتم
به حرص این شکار از ره نیفتم
-
دلت بسیار گم می گردد از راه
درو زنگی بباید بستن از آه
-
نبینی زنگ در هر کاروانی
ز بهر پاس می دارد فغانی
-
سحر تا کاروان نارد شباهنگ
نبندد هیچ مرغی در گلو زنگ
-
غلط رانی که زخمه ات مطلق افتاد
بر ادهم می زدی بر ابلق افتاد
پاسخ دادن شیرین خسرو را
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/پاسخ-دادن-شیرین-خسرو-را-سوم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(38000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(38000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(38000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(38000 تومان)