دزد و قاضی
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/دزد-قاضی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (12000 تومان)

  1. برد دزدی را سوی قاضی عسس

    خلق بسیاری روان از پیش و پس

    پاسبان دزدی را نزد قاضی می‌برد. مردم زیادی پیشاپیش آنها و پشت‌سرشان، دنبالشان می‌رفتند.

  2. گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود

    دزد گفت از مردم آزاری چه سود

    قاضی گفت: این چه کار اشتباهی بود که تو انجام دادی؟! دزد گفت: آزار رساندن به مردم چه فایده‌ای دارد؟

  3. گفت بدکردار را بد کیفر است

    گفت بد کار از منافق بهتر است

    قاضی گفت: مکافات بدی در انتظار انسان بدکار است. دزد گفت: انسان بدکار از انسان دورو بهتر است.

  4. گفت هان بر گوی شغل خویشتن

    گفت هستم همچو قاضی راهزن

    قاضی گفت: آهای! بگو شغلت چیست؟ دزد پاسخ داد: همانند قاضی راهزن هستم.

  5. گفت آن زرها که بردستی کجاست

    گفت در همیان تلبیس شماست

    قاضی پرسید: آن طلاهایی که دزدیدی، الان کجاست؟ دزد پاسخ داد: در کیسه پولی است که شما با نیرنگ و فریب برای خود ساخته‌اید.

  6. گفت آن لعل بدخشانی چه شد

    گفت میدانیم و میدانی چه شد

    قاضی پرسید: آن لعل بدخشانی چه شد؟ دزد گفت: هم ما می‌دانیم و هم تو می‌دانی که چه شد!

  7. گفت پیش کیست آن روشن نگین

    گفت بیرون آر دست از آستین

    قاضی پرسید: آن نگین درخشان نزد چه کسی است؟ دزد پاسخ داد: دستت را از آستینت بیرون بیاور (تا ببینی پیش چه کسی است!)

  8. دزدی پنهان و پیدا کار تست

    مال دزدی جمله در انبار تست

    آشکارا دزدی کردن و پنهانی دزدی کردن، هر دو کار تو است. همه اموال دزدی، در انبار تو هستند.

  9. تو قلم بر حکم داور میبری

    من ز دیوار و تو از در میبری

    تو فرمان خداوند را عوض می‌کنی. من از دیوار بالا می‌روم و می‌دزدم اما تو از در وارد می‌شوی و می‌دزدی

  10. حد بگردن داری و حد میزنی

    گر یکی باید زدن صد میزنی

    با وجودی که سزاوار اعدام شدن هستی، دیگران را به کیفر گناهانشان می‌رسانی. اگر مجازات کسی تنها یک ضربه (شلاق) باشد، صد ضربه به او وارد می‌کنی.

  11. میزنم گر من ره خلق ای رفیق

    در ره شرعی تو قطاع الطریق

    ای دوست! اگر من از مردم راهزنی می‌کنم، تو در راه دین، راهزنی می‌کنی

  12. می برم من جامه درویش عور

    تو ربا و رشوه میگیری بزور

    من لباس درویش بی‌لباس را می‌دزدم و تو به زور ربا و رشوه می‌گیری

  13. دست من بستی برای یک گلیم

    خود گرفتی خانه از دست یتیم

    به من به خاطر دزدیدن یک گلیم دستبند زده‌ای. اما خودت خانه یتیم را از دستش درآوردی

  14. من ربودم موزه و طشت و نمد

    تو سیهدل مدرک و حکم و سند

    من کفش و طشت و نمد دزدیم اما تو که سیاه دل هستی، مدرک و فرمان و سند را دزدیده‌ای

  15. دزد جاهل گر یکی ابریق برد

    دزد عارف دفتر تحقیق برد

    آن دزد نادان اگر تنها یک آفتابه دزدید، در مقابل، دزد زیرک دفتر بازرسی را دزدید.

  16. دیده های عقل گر بینا شوند

    خود فروشان زودتر رسوا شوند

    اگر چشم‌های عقل بتوانند ببینند، کسانی که نفس خود را فروخته‌اند زودتر رسوا می‌شوند.

  17. دزد زر بستند و دزد دین رهید

    شحنه ما را دید و قاضی را ندید

    کسی که طلا دزدید را دستگیر کردند و کسی که دین را دزدید، توانست فرار کند. داروغه (دزدی) ما را دید ولی (دزدی) قاضی را ندید.

  18. من براه خود ندیدم چاه را

    تو بدیدی کج نکردی راه را

    من چاهی که در راهم بود را ندیدم اما تو چاه را دیدی ولی راهت را کج نکردی که در چاه نیفتی.

  19. میزدی خود پشت پا بر راستی

    راستی از دیگران میخواستی

    تو خودت راستی و حقیقت را بی‌ارزش کردی ولی انتظار داشتی که دیگران در راه راست قدم بردارند.

  20. دیگر ای گندم نمای جو فروش

    با ردای عجب عیب خود مپوش

    ای کسی که چنان وانمود می‌کنی که بار گندم داری ولی در حقیقت جو را بجای گندم می‌فروشی، دیگر نمی‌خواهد با لباس تکبر، عیب خودت را پنهان کنی.

  21. چیره دستان میربایند آنچه هست

    میبرند آنگه ز دزد کاه دست

    زبردستان هر چه را که هست می‌دزدند و سپس دست کسی را که کاه دزدیده است، قطع می‌کنند.

  22. در دل ما حرص آلایش فزود

    نیت پاکان چرا آلوده بود

    طمع، آلودگی را در دل ما زیادتر کرد. اما چرا کسانی که به ظاهر پاک هستند، قصد و نیت پلیدی دارند؟

  23. دزد اگر شب گرم یغما کردنست

    دزدی حکام روز روشن است

    اگر دزد در شب تاریک سرگرم به تاراج بردن است، فرمانروایان در روز روشن دزدی می‌کنند.

  24. حاجت ار ما را ز راه راست برد

    دیو قاضی را بهرجا خواست برد

    اگر نیازمندی باعث شد که ما از راه راست منحرف شویم، شیطان، قاضی را به هر راهی که می‌خواست کشاند.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (12000 تومان)
دزد و قاضی

  • عسس

    عسس
    عس
    عسس جمع عس به معنی پاسبان و شبگرد است
  • تلبیس

    تلبیس
    پوشاندن (حقیقت). نیرنگ ساختن
  • لعل

    لعل
    از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
  • بدخشانی

    بدخشان
    دخشان یا بذخشان ولایتی است در شرق افغانستان و متصل بترکستان شرقی، مرکز آن امروزه فیض آباد است شهرت بدخشان در ادب فارسی بیشتر بخاطر سنگ‌های قیمتی آن، بخصوص لعل بدخشانی است. غیراز لعل، یاقوت و لاجورد و سنگ بلور و سنگ پازهران نیز از آن بدست می‌آورده‌اند
  • موزه

    موزه
    کفش
    یک نوع پاافزار که تا ساق پا و زیر زانو را می پوشاند و چکمه نیز گویند.
  • ابریق

    ابریق
    معرب آبریز، ظرف سفالین با دسته و لوله برای آب یا شراب
  • دیو

    دیو
    موجودی خیالی شبیه به انسان ، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دُم
    شیطان، ابلیس