-
-
برزگری پند به فرزند داد
کای پسر این پیشه پس از من تراست
-
کشاورزی فرزندش را نصیحت میکرد که ای پسر! بعد از من این شغل تو خواهد بود.
-
-
-
مدت ما جمله به محنت گذشت
نوبت خون خوردن و رنج شماست
-
فرصتی که در زندگی داشتیم، برای ما با سختی و رنج سپری شد. حالا وقت خون دل خوردن شما و رنج بردن شما است.
-
-
-
کشت کن آنجا که نسیم و نمی است
خرمی مزرعه ز آب و هواست
-
در جایی کشت کن که نسیم و رطوبتی داشته باشد. که شادابی مزرعه از وجود آب و هوای خوب حاصل میشود.
-
-
-
دانه چو طفلی است در آغوش خاک
روز و شب این طفل به نشو و نماست
-
دانه، همانند کودکی در آغوش خاک است. در تمام اوقات، این کودک در حال رشد و بالندگی است.
-
-
-
میوه دهد شاخ چو گردد درخت
این هنر دایه باد صباست
-
هنگامی تبدیل به درختی میشود و شاخ آن میوه میدهد، این نتیجه هنرمندی باد صبا است که همانند دایهای برای او بوده است.
-
-
-
دولت نوروز نپاید بسی
حمله و تاراج خزان در قفاست
-
خرمی نوروز زمان زیادی به درازا نمیکشد. حمله و غارت پاییز در پشت سرش میآید.
-
-
-
دور کن از دامن اندیشه دست
از پی مقصود برو تات پاست
-
از فکر و خیال بیهوده دست بکش و تا زمانی که پا داری، به دنبال هدف خود باش.
-
-
-
هر چه کنی کشت همان بدروی
کار بد و نیک چو کوه و صداست
-
هر چیزی را که بکاری، همان را برداشت میکنی. کار بد و خوب همانند کوه و انعکاس صدا از کوه هستند (هر صدایی به کوه بخورد، همان صدا را باز میگرداند)
-
-
-
سبزه بهر جای که روید خوش است
رونق باغ از گل و برگ و گیاست
-
سبزه در هر جایی که بروید خوش باشد. رونق و صفای باغ به خاطر گل و برگ و گیاه آن است.
-
-
-
راستی آموز بسی جو فروش
هست در این کوی که گندم نماست
-
راستی و درستی را بیاموز که در این کوچه (دیار) جو فروشان زیادی وجود دارند که به تظاهر میکنند که گندم میفروشند.
-
-
-
نان خود از بازوی مردم مخواه
گر که تو را بازوی زور آزماست
-
اگر که خودت بازوی قوی داری، نان و رزق خود را از بازوی دیگران طلب نکن.
-
-
-
سعی کن ای کودک مهد امید
سعی تو بنا و سعادت بناست
-
تلاش کن ای کودک گهواره امید. تلاش تو همانند یک ساختمان ساز است که خوشبختی، ساختمانی است که او میسازد.
-
-
-
تجربه میبایدت اول نه کار
صاعقه در موسم خرمن بلاست
-
اما ابتدا پیش از شروع به کار، باید تجربه به دست بیاوری. همانطور که رعد و برق در موسم خرمن، باعث مصیبت است و محصول را خراب میکند.
-
-
-
گفت چنین کای پدر نیک رای
صاعقه ما ستم اغنیاست
-
فرزند اینگونه به پدر پاسخ داد که : ای پدر خوش فکر! ستمگری ثروتمندان برای ما حکم رعد و برق را دارد.
-
-
-
پیشه آنان همه آرام و خواب
قسمت ما درد و غم و ابتلاست
-
کار آنان همیشه آسودن و خوابیدن است و سهم ما درد و غم و بیماری است.
-
-
-
دولت و آسایش و اقبال و جاه
گر حق آنهاست حق ما کجاست
-
اگر ثروت و مکنت و آسایش و بخت و اقبال و مقام حق آنان است، پس حق ما چیست؟
-
-
-
قوت بخوناب جگر میخوریم
روزی ما در دهن اژدهاست
-
از خون جگر، غذا میخوریم. رزق و روزی ما در دهان اژدها گذاشته شده است.
-
-
-
غله نداریم و گه خرمن است
هیمه نداریم و زمان شتاست
-
دارای غله نیستیم و زمان درو کردن خرمن است. هیزم نداریم و فصل زمستان است.
-
-
-
حاصل ما را دگران می برند
زحمت ما زحمت بی مدعاست
-
دیگران، حاصل زحمت ما را میبرند. زحمتی که ما میکشیم، زحمتی بیمدعا است.
-
-
-
از غم باران و گل و برف و سیل
قامت دهقان بجوانی دوتاست
-
از غم و غصه باران و گل و برف و سیل، کمر دهقان جوان در جوانی خم شده است.
-
-
-
سفره ما از خورش و نان تهی است
در ده ما بس شکم ناشتاست
-
سفره ما از خوراکی و نان خالی است. در روستای ما شکمهای خالی زیادی هست.
-
-
-
گه نبود روغن و گاهی چراغ
خانه ما کی همه شب روشناست
-
گاهی روغن نیست و گاهی چراغ. کی میشود که خانه ما هر شب روشن باشد.
-
-
-
زین همه گنج و زر و ملک جهان
آنچه که ما راست همین بوریاست
-
از این همه ثروت و طلا و زمین دنیا، ما فقط همین حصیر را داریم.
-
-
-
همچو منی زاده شاهنشهی است
لیک دو صد وصله مرا بر قباست
-
فرزند شاه، کسی مانند من است ولی روی قبای من صد تا وصله است.
-
-
-
رنجبر ار شاه بود وقت شام
باز چو شب روز شود بی نواست
-
کسی که زحمت میکشد، حتی اگر در زمان شام مثل پادشاه (دارا) باشد، باز هم وقتی که شب به صبح برسد، باز چیزی ندارد.
-
-
-
خرقه درویش ز درماندگی
گاه لحاف است و زمانی عباست
-
خرقه درویش از درماندگی او است. این لباس، گاهی لحاف او است و زمانی عبای او.
-
-
-
از چه شهان ملک ستانی کنند
از چه بیک کلبه ترا اکتفاست
-
برای چه شاهان ملک میگیرند؟ برای چه تو باید به یک کلبه اکتفا کنی؟
-
-
-
پای من از چیست که بی موزه است
در تن تو جامه خلقان چراست
-
برای چه پای من کفش ندارد؟ برای چه تو لباس کهنه میپوشی؟
-
-
-
خرمن امساله ما را که سوخت
از چه درین دهکده قحط و غلاست
-
چه کسی خرمن امسال ما را سوزاند؟ برای چه در این دهکده قحطی و خشکسالی است؟
-
-
-
در عوض رنج و سزای عمل
آنچه رعیت شنود ناسزاست
-
به جای آنکه رعیت پاداش زحمت و سزای عمل خودش را ببیند، تنها ناسزا میشنود.
-
-
-
چند شود بارکش این و آن
زارع بدبخت مگر چارپاست
-
تا کی باید حمالی این و آن را بکند؟ مگر کشاورز بدبخت، حیوان است؟
-
-
-
کار ضعیفان ز چه بی رونق است
خون فقیران ز چه رو بی بهاست
-
برای چه کار ضعیفان رونقی ندارد؟ برای چه خون فقیران ارزشی ندارد؟
-
-
-
عدل چه افتاد که منسوخ شد
رحمت و انصاف چرا کیمیاست
-
چه اتفاقی افتاد که عدالت منسوخ شد؟ برای چه مهربانی و عدالت همچون کیمیا نادر است؟
-
-
-
آنکه چو ما سوخته از آفتاب
چشم و دلش را چه فروغ و ضیاست
-
کسی که همانند ما از آفتاب سوخته است، دیگر چشم و دلش چه نور و روشناییای دارد؟
-
-
-
ز انده این گنبد آئینه گون
آینه خاطر ما بی صفاست
-
از اندوه این گنبد همانند آیینه، آیینه خیال ما صفایی ندارد.
-
-
-
آنچه که داریم ز دهر آرزوست
آنچه که بینیم ز گردون جفاست
-
تنها چیزی که در روزگار داریم، آرزو است. تنها چیزی که از روزگار میبینیم، ستم است.
-
-
-
پیر جهاندیده بخندید کاین
قصه زور است نه کار قضاست
-
پدر پیر دنیا دیده خندید و گفت که این حکایت زور و قدرت است، این وضعیت حاصل قضا و قدر و سرنوشت نیست.
-
-
-
مردمی و عدل و مساوات نیست
زان ستم و جور و تعدی رواست
-
چون مردانگی و عدالت و مساوات وجود ندارد، ستمگری و ظلم کردن و دست درازی کردن مجاز شمرده شده است.
-
-
-
گشت حق کارگران پایمال
بر صفت غله که در آسیاست
-
حق کارگران پایمال شد، همانند غله که در آسیاب له میشود.
-
-
-
هیچکسی پاس نگهدار نیست
این لغت از دفتر امکان جداست
-
هیچکسی پاسدار احترام و حق شناسی نیست. کلمه حقشناسی از دفتر روزگار جدا افتاده است.
-
-
-
پیش که مظلوم برد داوری
فکر بزرگان همه آز و هوی ست
-
مظلوم پیش چه کسی شکایت کند؟ بزرگان همگی در فکر هوی و هوس و زیادهخواهی خود هستند.
-
-
-
انجمن آنجا که مجازی بود
گفته حق را چه ثبات و بقاست
-
جایی که همراهی و اتحاد، امری مجازی است و حقیقی نیست، گفتار راست چه ثبات و بقایی دارد؟
-
-
-
رشوه نه ما را که بقاضی دهیم
خدمت این قوم به روی و ریاست
-
ما رشوهای نداریم که به قاضی بدهیم. خدمتگزاری این قوم (قاضیان) تنها از روی ظاهر سازی و ریا کاری است.
-
-
-
نبض تهی دست نگیرد طبیب
درد فقیر ای پسرک بی دواست
-
پزشک، نبض فقیر را نمیگیرد. ای پسر کوچک من، در فقیر درمانی ندارد.
-
-
-
ما فقرا از همه بیگانه ایم
مرد غنی با همه کس آشناست
-
ما فقرا با هیچ کس آشنا نیستیم. اما مرد ثروتمند، با همه آشنا است.
-
-
-
بار خود از آب برون میکشد
هر کس اگر پیرو و گر پیشواست
-
هر کسی تنها به فکر کار و بار خودش است . حال میخواهد پیرو باشد و یا فرمانده
-
-
-
مردم این محکمه اهریمنند
دولت حکام ز غصب و رباست
-
مردم این دادگاه شیطان هستند. جاه و مقام حاکمان از به زور گرفتن مال دیگران و ریاکاری به دست آمده است.
-
-
-
آنکه سحر حامی شرع است و دین
اشک یتیمانش گه شب غذاست
-
کسی که در سحرگاه پشتیبان مذهب و دین است، هنگام شب، غذایش از اشک یتیمان بدست آمده است.
-
-
-
لاشه خورانند و به آلودگی
پنجه آلوده ایشان گواست
-
لاشه خوار هستند و پنجه آلوده ایشان، شهادت میدهد که ایشان آلوده هستند.
-
-
-
خون بسی پیرزنان خورده است
آنکه بچشم من و تو پارساست
-
خون پیرزنان زیادی را خورده است، کسی که به نظر من و تو پارسا میآید.
-
-
-
خوابگه آنرا که سمور و خز است
کی غم سرمای زمستان ماست
-
کسی که رختخوابش از پوست سمور و خز درست شده است، کی همانند ما غصه سرمای زمستان را میخورد.
-
-
-
هر که پشیزی بگدائی دهد
در طلب و نیت عمری دعاست
-
هر کسی که پول ناچیزی به گدایی بدهد، به دنبال یک عمر دعای خیر است.
-
-
-
تیره دلان را چه غم از تیرگیست
بی خبران را چه خبر از خداست
-
سیاه دلان غصه سیاهی دلشان را نمیخورند. از خدا بیخبران، از وجود خدا آگاه نیستند.
-
صاعقه ما، ستم اغنیاست
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/صاعقه-ما،-ستم-اغنیاست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(26500 تومان)
نشو و نماست
- نشو و نما
- روئیدگی و بالندگی
صباست
- صبا
- بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است
نوروز
- نوروز
- روز نو، روز تازه. روز اول فروردین که رسیدن آفتاب به برج حمل است و ابتداء بهار است.
بوریاست
- بوریا
- حصیر، حصیری که از نی شکافته می بافند.
خرقه
- خِرقه
- لباسی که از وصله شدن تکه پارچههای گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان
خلقان
- خلقان
- کهنه و فرسوده