فلسفه
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/فلسفه

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (7000 تومان)

  1. نخودی گفت لوبیائی را

    کز چه من گردم این چنین تو دراز

    یک نخود به یک لوبیا گفت: چرا من گرد هستم و تو اینطور دراز هستی؟

  2. گفت ما هر دو را بباید پخت

    چاره ای نیست با زمانه بساز

    لوبیا پاسخ داد: هر دوی ما باید پخته شویم. از این سرنوشت گریزی نیست. آنچه را روزگار برایت مقدر کرده است، بپذیر

  3. رمز خلقت بما نگفت کسی

    این حقیقت مپرس ز اهل مجاز

    هیچ کس راز آفرینش را برای ما بازگو نکرد. از اهل مجاز (کسانی که در پی حقیقت نیستند) درباره‌ی این حقیقت پرسش نکن

  4. کس بدین رزمگه ندارد راه

    کس درین پرده نیست محرم راز

    هیچ کسی نمی‌تواند وارد این رزمگاه شود. هیچکسی به راز پشت این پرده، آگاه نیست

  5. بدرازی و گردی من و تو

    ننهد قدر چرخ شعبده باز

    روزگار جادوگر، برای درازی و گردی ما ارزشی قائل نیست

  6. هر دو روزی در اوفتیم بدیگ

    هر دو گردیم جفت سوز و گداز

    یک روز هر دوی ما به درون دیگ خواهیم افتاد و همنشین آتش و گرما خواهیم شد.

  7. نتوان بود با فلک گستاخ

    نتوان کرد بهر گیتی ناز

    نمی‌توان با زمانه گستاخی کرد. نمی‌توان برای روزگار ناز کرد.

  8. سوی مخزن رویم زین مطبخ

    سر این کیسه گردد آخر باز

    از این آشپزخانه به سوی انبار خواهیم رفت. یک روز عاقبت سر این کیسه باز خواهد شد.

  9. برویم از میان و دم نزنیم

    بخروشیم لیک بی آواز

    از بین خواهیم رفت و هیچ صدایی از ما بلند نخواهد شد. فریاد خواهیم زد اما این فریاد ما صدایی نخواهد داشت.

  10. این چه خامی است چون در آخر کار

    آتش آمد من و تو را دمساز

    این چه خامی و نپختگی‌ای است وقتی که عاقبت دمساز و همنشین ما آتش خواهد بود.

  11. گر چه در زحمتیم باز خوشیم

    که بما نیز خلق راست نیاز

    اگر چه در رنج و زحمت هستیم ولی با این وجود شاد هستیم چرا که مردم به ما هم احتیاج دارند.

  12. دهر بر کار کس نپردازد

    هم تو بر کار خویشتن پرداز

    زمانه به کار کسی رسیدگی نمی‌کند. تو هم سرت به کار خودت باشد.

  13. چون تن و پیرهن نخواهد ماند

    چه پلاس و چه جامه ممتاز

    وقتی که هم بدن از بین می‌رود و هم پیراهن، فرقی میان جامه‌ی پوسیده و لباس فاخر وجود ندارد.

  14. ما کز انجام کار بی خبریم

    چه توانیم گفتن از آغاز

    ما که از سرانجام کار آگاه نیستیم، از اولش چه حرفی می‌توانیم بزنیم؟

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (7000 تومان)

  • مجاز

    مجاز
    غیر حقیقت، ضد حقیقت
    کنایه و استعاره. به کار بردن کلمه‌ای در غیرمعنی حقیقی خود
  • چرخ

    چرخ
    آسمان و فلک
    کمان
    هر چیز گرد که به دور محور خود بچرخد
  • فلک

    فلک
    آسمان، سپهر، گردون
    فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
  • دم نزنیم

    دم زدن
    نفس کشیدن
    حرف زدن
    ادعا کردن
    تاخیر کردن