-
آن نه عشقست که از دل به دهان می آید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان می آید
-
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان می آید
-
کشتی هر که در این ورطه خون خوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران می آید
-
یا مسافر که در این بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید
-
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان می آید
-
عاشق آنست که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقص کنان می آید
-
حاش لله که من از تیر بگردانم روی
گر بدانم که از آن دست و کمان می آید
-
کشته بینند و مقاتل نشناسند که کیست
کاین خدنگ از نظر خلق نهان می آید
-
اندرون با تو چنان انس گرفتست مرا
که ملالم از همه خلق جهان می آید
-
شرط عشقست که از دوست شکایت نکنند
لیکن از شوق حکایت به زبان می آید
-
سعدیا این همه فریاد تو بی دردی نیست
آتشی هست که دود از سر آن می آید
آن نه عشقست که از دل به دهان می آید
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/آن-نه-عشقست-که-از-دل-به-دهان-می-آید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)