-
-
آن کیست که می رود به نخجیر
پای دل دوستان به زنجیر
-
او چه کسی است که به شکار میرود و دل دوستان را با زنجیر به بند کشیده است؟
-
-
-
همشیره جادوان بابل
همسایه لعبتان کشمیر
-
گویی از همان پستانی که جادوگران بابل شیر خوردهاند، شیر نوشیده است. گویی با زیبارویان کشمیری همسایه بوده است.
-
-
-
اینست بهشت اگر شنیدی
کز دیدن آن جوان شود پیر
-
اگر این سخن را شنیدهای که بهشتی وجود دارد که با دیدن آن، پیر جوان میشود، بدان که این شخص همان بهشت است.
-
-
-
از عشق کمان دست و بازوش
افتاده خبر ندارد از تیر
-
دست و بازوی کمان مانندش، آنچنان فرد را مسحور میکند که با وجودی که در اثر تیر خوردن به زمین افتاده است، ولی از وجود تیر آگاه نیست.
-
-
-
نقاش که صورتش ببیند
از دست بیفکند تصاویر
-
نقاش اگر صورت او را ببیند، (آنچنان مدهوش او میشود) که نقاشیها را میاندازد
-
-
-
ای سخت جفای سست پیوند
رفتی و چنین برفت تقدیر
-
ای کسی که بسیار نامهربان هستی و چندان به عهد و پیمانت وفادار نیستی! به عهد خود وفا نکردی و رفتی و با رفتن تو، بخت و اقبال هم از وجود ما رخت بربست.
-
-
-
کوته نظران ملامت از عشق
بی فایده می کنند و تحذیر
-
کوتاه فکران و تنگ نظران، بیهوده عاشقان را به سبب عشق ورزی سرزنش میکنند و آنان را از عشق میترسانند.
-
-
-
با جان مگر از جسد برآید
خویی که فروشدست با شیر
-
خلق و خویی که از زمان شیرخوارگی در وجود انسان نهادینه شده است، ممکن است در زمان مرگ از جسم انسان خارج شود.
-
-
-
گر جان طلبد حبیب عشاق
نه منع روا بود نه تأخیر
-
اگر دلدار از عاشقان جانشان را بخواهد، نه امتناع کردن جایز است و نه سزاست که در برآوردن آن خواسته درنگ شود
-
-
-
آن را که مراد دوست باید
گو ترک مراد خویشتن گیر
-
به کسی که در پی برآورده کردن خواسته یارش است، بگو که خواسته خودت را رها کن.
-
-
-
سعدی چو اسیر عشق ماندی
تدبیر تو چیست ترک تدبیر
-
ای سعدی! حال که اسیر عشق شدی، چه چارهای داری؟ تنها چارهات این است که به دنبال چاره نباشی
-
آن کیست که می رود به نخجیر
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/آن-کیست-که-می-رود-به-نخجیر
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
نخجیر
- نخجیر
- نخچیر
- صید، شکار
- بز کوهی
لعبتان
- لعبت
- بازیچه، عروسک
- معشوق، بت، دلبر
همشیره
- همشیره
- کسی که با شخص دیگری، (بدون داشتن نسبتی با او) از یک پستان شیر بخورد
- خواهر
کشمیر
- کشمیر
- ایالتی است واقع در شبه جزیره ٔ هند در دامنه ٔ کوههای هیمالیا و رودخانه سند آن را مشروب میسازد
- پوشش پشمینه که سابقاً از کشمیر و تبت می آوردند.
بابل
- بابل
- شهری است در وسط عراق که سحر و جادو و شراب به آن منسوب شده است.
تحذیر
- تحذیر
- ترسانیدن
- پرهیز دادن
- بازداشتن