-
ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
بیرون نرود گویی کافتاد به میدانت
-
روز همه سر برکرد از کوه و شب ما را
سر برنکند خورشید الا ز گریبانت
-
جان در تن مشتاقان از ذوق به رقص آید
چون باد بجنباند شاخی ز گلستانت
-
دیوار سرایت را نقاش نمی باید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت
-
هر چند نمی سوزد بر من دل سنگینت
گویی دل من سنگیست در چاه زنخدانت
-
جان باختن آسانست اندر نظرت لیکن
این لاشه نمی بینم شایسته قربانت
-
با داغ تو رنجوری به کز نظرت دوری
پیش قدمت مردن خوشتر که به هجرانت
-
ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت
-
دیگر نتوانستم از فتنه حذر کردن
زان گه که درافتادم با قامت فتانت
-
شاید که در این دنیا مرگش نبود هرگز
سعدی که تو جان دارد بل دوستتر از جانت
-
بسیار چو ذوالقرنین آفاق بگردیدست
این تشنه که می میرد بر چشمه حیوانت
ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ای-جان-خردمندان-گوی-خم-چوگانت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)