-
به سرهنگ سلطان چنین گفت زن
که خیز ای مبارک در رزق زن
-
برو تا ز خوانت نصیبی دهند
که فرزند کانت نظر بر رهند
-
بگفتا بود مطبخ امروز سرد
که سلطان به شب نیت روزه کرد
-
زن از ناامیدی سر انداخت پیش
همی گفت با خود دل از فاقه ریش
-
که سلطان از این روزه گویی چه خواست
که افطار او عید طفلان ماست
-
خورنده که خیرش برآید ز دست
به از صائم الدهر دنیا پرست
-
مسلم کسی را بود روزه داشت
که درمنده ای را دهد نان چاشت
-
وگرنه چه لازم که سعیی بری
ز خود بازگیری و هم خود خوری
باب دوم در احسان حکایت نهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-دوم-در-احسان-حکایت-نهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)