-
-
بزارید وقتی زنی پیش شوی
که دیگر مخر نان ز بقال کوی
-
یک زمان، زنی نزد شوهر خود گلایه کرد که «دیگر از بقال محله نان نخر»
-
-
-
به بازار گندم فروشان گرای
که این جو فروش است گندم نمای
-
برو و از بازار گندم فروشان خرید کن که این بقال به جای گندم، جو میفروشد.
-
-
-
نه از مشتری کز ز حام مگس
به یک هفته رویش ندیده ست کس
-
یک هفته است که کسی صورت او را ندیده است و دلیل آن هم از ازدحام مشتری نیست، بلکه از ازدحام و انبوهی مگسان در اطراف او است که صورتش دیده نمیشود!
-
-
-
به دلداری آن مرد صاحب نیاز
به زن گفت کای روشنایی بساز
-
آن مرد نیازمند با دلداری به زنش گفت: ای روشنایی! مدارا کن!
-
-
-
به امید ما کلبه این جا گرفت
نه مردی بود نفع از او وا گرفت
-
به امید اینکه ما از او خرید کنیم، اینجا دکان باز کرده است. رسم مردانگی نیست که سودش را از او دریغ کنیم.
-
-
-
ره نیکمردان آزاده گیر
چو استاده ای دست افتاده گیر
-
دنبالهرو نیکمردان آزاده باش! هنگامی که به پا ایستادهای، دست آنان که بر زمین افتادهاند را بگیر
-
-
-
ببخشای کانان که مرد حقند
خریدار دکان بی رونقند
-
بخشش کن! که آنان که مردان حقیقت هستند، از مغازههایی که رونق ندارند خرید میکنند.
-
-
-
جوانمرد اگر راست خواهی ولی است
کرم پیشه شاه مردان علی است
-
اگر به راستی به دنبال شخص جوانمرد میگردی، «ولی» جوانمرد راستین است. سرور مردان که پیشهاش بخشندگی است، «علی» است.
-
باب دوم در احسان حکایت هفتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-دوم-در-احسان-حکایت-هفتم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
زحام
- زُحام
- انبوهی کردن و تنگی نمودن