باب دوم در احسان حکایت هفتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-دوم-در-احسان-حکایت-هفتم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. بزارید وقتی زنی پیش شوی

    که دیگر مخر نان ز بقال کوی

    یک زمان، زنی نزد شوهر خود گلایه کرد که «دیگر از بقال محله نان نخر»

  2. به بازار گندم فروشان گرای

    که این جو فروش است گندم نمای

    برو و از بازار گندم فروشان خرید کن که این بقال به جای گندم، جو می‌فروشد.

  3. نه از مشتری کز ز حام مگس

    به یک هفته رویش ندیده ست کس

    یک هفته است که کسی صورت او را ندیده است و دلیل آن هم از ازدحام مشتری نیست، بلکه از ازدحام و انبوهی مگسان در اطراف او است که صورتش دیده نمی‌شود!

  4. به دلداری آن مرد صاحب نیاز

    به زن گفت کای روشنایی بساز

    آن مرد نیازمند با دلداری به زنش گفت: ای روشنایی! مدارا کن!

  5. به امید ما کلبه این جا گرفت

    نه مردی بود نفع از او وا گرفت

    به امید اینکه ما از او خرید کنیم، اینجا دکان باز کرده است. رسم مردانگی نیست که سودش را از او دریغ کنیم.

  6. ره نیکمردان آزاده گیر

    چو استاده ای دست افتاده گیر

    دنباله‌رو نیکمردان آزاده باش! هنگامی که به پا ایستاده‌ای، دست آنان که بر زمین افتاده‌اند را بگیر

  7. ببخشای کانان که مرد حقند

    خریدار دکان بی رونقند

    بخشش کن! که آنان که مردان حقیقت هستند، از مغازه‌هایی که رونق ندارند خرید می‌کنند.

  8. جوانمرد اگر راست خواهی ولی است

    کرم پیشه شاه مردان علی است

    اگر به راستی به دنبال شخص جوانمرد می‌گردی، «ولی» جوانمرد راستین است. سرور مردان که پیشه‌اش بخشندگی است، «علی» است.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • زحام

    زُحام
    انبوهی کردن و تنگی نمودن