باب ششم در قناعت سر آغاز
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-ششم-در-قناعت-سر-آغاز

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (14500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (14500 تومان)

  1. خدا را ندانست و طاعت نکرد

    که بر بخت و روزی قناعت نکرد

  2. قناعت توانگر کند مرد را

    خبر کن حریص جهانگرد را

  3. سکونی بدست آور ای بی ثبات

    که بر سنگ گردان نروید نبات

  4. مپرور تن ار مرد رای و هشی

    که او را چو می پروری می کشی

  5. خردمند مردم هنر پرورند

    که تن پروران از هنر لاغرند

  6. کی سیرت آدمی گوش کرد

    که اول سگ نفس خاموش کرد

  7. خور و خواب تنها طریق ددست

    بر این بودن آیین نابخردست

  8. خنک نیکبختی که در گوشه ای

    به دست آرد از معرفت توشه ای

  9. بر آنان که شد سر حق آشکار

    نکردند باطل بر او اختیار

  10. ولیکن چو ظلمت نداند ز نور

    چه دیدار دیوش چه رخسار حور

  11. تو خود را ازان در چه انداختی

    که چه را ز ره باز نشناختی

  12. بر اوج فلک چون پرد جره باز

    که در شهپرش بسته ای سنگ آز

  13. گرش دامن از چنگ شهوت رها

    کنی رفت تا سدرة المنتهی

  14. به کم خوردن از عادت خویش خورد

    توان خویشتن را ملک خوی کرد

  15. کجا سیر وحشی رسد در ملک

    نشاید پرید از ثری بر فلک

  16. نخست آدمی سیرتی پیشه کن

    پس آنگه ملک خویی اندیشه کن

  17. تو بر کره توسنی بر کمر

    نگر تا نپیچد ز حکم تو سر

  18. که گر پالهنگ از کفت در گسیخت

    تن خویشتن کشت و خون تو ریخت

  19. به اندازه خور زاد اگر مردمی

    چنین پر شکم آدمی یا خمی

  20. درون جای قوت است و ذکر و نفس

    تو پنداری از بهر نان است و بس

  21. کجا ذکر گنجد در انبان آز

    به سختی نفس می کند پا دراز

  22. ندارند تن پروران آگهی

    که پر معده باشد ز حکمت تهی

  23. دو چشم و شکم پر نگردد به هیچ

    تهی بهتر این روده پیچ پیچ

  24. چو دوزخ که سیرش کنند از وقید

    دگر بانگ دارد که هل من مزید

  25. همی میردت عیسی از لاغری

    تو در بند آنی که خر پروی

  26. به دین ای فرومایه دنیا مخر

    تو خر را به انجیل عیسی مخر

  27. مگر می نبینی که دد را و دام

    نینداخت جز حرص خوردن به دام

  28. پلنگی که گردن کشد بر وحوش

    به دام افتد از بهر خوردن چو موش

  29. چو موش آن که نان و پنیرش خوری

    به دامش درافتی و تیرش خوری

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (14500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (14500 تومان)

  • آز

    آز
    زیاده خواهی . طمع. ولع. حرص- تنگ چشمی
    غم و حسرت
    هوی و آرزو
    حاجت و نیاز