-
شنیدم که نابالغی روزه داشت
به صد محنت آورد روزی به چاشت
-
به کتابش آن روز سائق نبرد
بزرگ آمدش طاعت از طفل خرد
-
پدر دیده بوسید و مادر سرش
فشاندند بادام و زر بر سرش
-
چو بر وی گذر کرد یک نیمه روز
فتاد اندر او ز آتش معده سوز
-
بدل گفت اگر لقمه چندی خورم
چه داند پدر غیب یا مادرم
-
چو روی پسر در پدر بود و قوم
نهان خورد و پیدا بسر برد صوم
-
که داند چو در بند حق نیستی
اگر بی وضو در نماز ایستی
-
پس این پیر ازان طفل نادان ترست
که از بهر مردم به طاعت درست
-
کلید در دوزخ است آن نماز
که در چشم مردم گزاری دراز
-
اگر جز به حق می رود جاده ات
در آتش فشانند سجاده ات
باب پنجم در رضا حکایت چهاردهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-پنجم-در-رضا-حکایت-چهاردهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)