-
بنده وار آمدم به زنهارت
که ندارم سلاح پیکارت
-
متفق می شوم که دل ندهم
معتقد می شوم دگربارت
-
مشتری را بهای روی تو نیست
من بدین مفلسی خریدارت
-
غیرتم هست و اقتدارم نیست
که بپوشم ز چشم اغیارت
-
گر چه بی طاقتم چو مور ضعیف
می کشم نفس و می کشم بارت
-
نه چنان در کمند پیچیدی
که مخلص شود گرفتارت
-
من هم اول که دیدمت گفتم
حذر از چشم مست خون خوارت
-
دیده شاید که بی تو برنکند
تا نبیند فراق دیدارت
-
تو ملولی و دوستان مشتاق
تو گریزان و ما طلبکارت
-
چشم سعدی به خواب بیند خواب
که ببستی به چشم سحارت
-
تو بدین هر دو چشم خواب آلود
چه غم از چشم های بیدارت
بنده وار آمدم به زنهارت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/بنده-وار-آمدم-به-زنهارت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)