-
به حسن دلبر من هیچ در نمی باید
جز این دقیقه که با دوستان نمی پاید
-
حلاوتیست لب لعل آبدارش را
که در حدیث نیاید چو در حدیث آید
-
ز چشم غمزده خون می رود به حسرت آن
که او به گوشه چشم التفات فرماید
-
بیا که دم به دمت یاد می رود هر چند
که یاد آب بجز تشنگی نیفزاید
-
امیدوار تو جمعی که روی بنمایی
اگر چه فتنه نشاید که روی بنماید
-
نخست خونم اگر می روی به قتل بریز
که گر نریزی از دیده ام بپالاید
-
به انتظار تو آبی که می رود از چشم
به آب چشم نماند که چشمه می زاید
-
کنند هر کسی از حضرتت تمنایی
خلاف همت من کز توام تو می باید
-
شکر به دست ترش روی خادمم مفرست
و گر به دست خودم زهر می دهی شاید
-
تو همچو کعبه عزیز اوفتاده ای در اصل
که هر که وصل تو خواهد جهان بپیماید
-
من آن قیاس نکردم که زور بازوی عشق
عنان عقل ز دست حکیم برباید
-
نگفتمت که به ترکان نظر مکن سعدی
چو ترک ترک نگفتی تحملت باید
-
در سرای در این شهر اگر کسی خواهد
که روی خوب نبیند به گل برانداید
به حسن دلبر من هیچ در نمی باید
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/به-حسن-دلبر-من-هیچ-در-نمی-باید
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)