-
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
-
کجا روم که بمیرم بر آستان امید
اگر به دامن وصلت نمی رسد دستم
-
شگفت مانده ام از بامداد روز وداع
که برنخاست قیامت چو بی تو بنشستم
-
بلای عشق تو نگذاشت پارسا در پارس
یکی منم که ندانم نماز چون بستم
-
نماز کردم و از بیخودی ندانستم
که در خیال تو عقد نماز چون بستم
-
نماز مست شریعت روا نمی دارد
نماز من که پذیرد که روز و شب مستم
-
چنین که دست خیالت گرفت دامن من
چه بودی ار برسیدی به دامنت دستم
-
من از کجا و تمنای وصل تو ز کجا
اگر چه آب حیاتی هلاک خود جستم
-
اگر خلاف تو بودست در دلم همه عمر
نه نیک رفت خطا کردم و ندانستم
-
بکش چنان که توانی که سعدی آن کس نیست
که با وجود تو دعوی کند که من هستم
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/به-خاک-پای-عزیزت-که-عهد-نشکستم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)