-
-
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی تو
-
بیا که در غم عشق تو آشفته و پریشان هستم. بیا و ببین که چگونه بی تو، از این اندوه، ناخوش احوال هستم.
-
-
-
شب از فراق تو می نالم ای پری رخسار
چو روز گردد گویی در آتشم بی تو
-
ای پری چهره! شب تا روز از درد دوری تو ناله میکنم. هنگامی که روز فرا میرسد، انگار که بدون تو، در آتش دارم میسوزم.
-
-
-
دمی تو شربت وصلم نداده ای جانا
همیشه زهر فراقت همی چشم بی تو
-
ای جانان من! لحظهای شیرینی وصل را به من نچشاندهای. اما من همواره، بدون تو، در حال چشیدن زهر دوریات هستم.
-
-
-
اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا
دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی تو
-
ای جانان من! اگر تو بخواهی با من بینوا اینگونه رفتار کنی، بدون تو دو پایم را از هر دو جهان بیرون میکشم (بیخیال هر دو جهان میشوم)
-
-
-
پیام دادم و گفتم بیا خوشم می دار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بی تو
-
پیغام دادم و گفتم که بیا و من را خوشحال کن. پاسخ دادی و گفتی که من بدون تو خوشحال هستم
-
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/بیا-که-در-غم-عشقت-مشوشم-بی-تو
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
مشوشم
- مشوش
- پریشان، آشفته
فراق-فراقت
- فراق
- جدایی و دوری (از یار)