-
تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
نظر به حال پریشان ما نیندازی
-
وصال ما و شما دیر متفق گردد
که من اسیر نیازم تو صاحب نازی
-
کجا به صید ملخ همتت فروآید
بدین صفت که تو باز بلندپروازی
-
به راستی که نه همبازی تو بودم من
تو شوخ دیده مگس بین که می کند بازی
-
ز دست ترک ختایی کسی جفا چندان
نمی برد که من از دست ترک شیرازی
-
و گر هلاک منت درخورست باکی نیست
قتیل عشق شهیدست و قاتلش غازی
-
کدام سنگ دلست آن که عیب ما گوید
گر آفتاب ببینی چو موم بگدازی
-
میسرت نشود سر عشق پوشیدن
که عاقبت بکند رنگ روی غمازی
-
چه جرم رفت که با ما سخن نمی گویی
چه دشمنیست که با دوستان نمی سازی
-
من از فراق تو بیچاره سیل می رانم
مثال ابر بهار و تو خیل می تازی
-
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
که گر به قهر برانی به لطف بنوازی
-
تو همچو صاحب دیوان مکن که سعدی را
به یک ره از نظر خویشتن بیندازی
تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/تو-خود-به-صحبت-امثال-ما-نپردازی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)