-
بزرگی هنرمند آفاق بود
غلامش نکوهیده اخلاق بود
-
از این خفرقی موی کالیده ای
بدی سر که در روی مالیده ای
-
چو ثعبانش آلوده دندان به زهر
گرو برده از زشت رویان شهر
-
مدامش به روی آب چشم سبل
دویدی ز بوی پیاز بغل
-
گره وقت پختن بر ابرو زدی
چو پختند با خواجه زانو زدی
-
دمادم به نان خوردنش هم نشست
وگر مردی آبش ندادی به دست
-
نه گفت اندر او کار کردی نه چوب
شب و روز از او خانه در کند و کوب
-
گهی خار و خس در ره انداختی
گهی ماکیان در چه انداختی
-
ز سیماش وحشت فراز آمدی
نرفتی به کاری که باز آمدی
-
کسی گفت از این بنده بد خصال
چه خواهی ادب یا هنر یا جمال
-
نیرزد وجودی بدین ناخوشی
که جورش پسندی و بارش کشی
-
منت بنده ای خوب و نیکو سیر
بدست آرم این را به نخاس بر
-
وگر یک پشیز آورد سر مپیچ
گران است اگر راست خواهی به هیچ
-
شنید این سخن مرد نیکو نهاد
بخندید کای یار فرخ نژاد
-
به دست این پسر طبع و خویش ولیک
مرا زو طبیعت شود خوی نیک
-
چو زو کرده باشم تحمل بسی
توانم جفا بردن از هر کسی
-
تحمل چو زهرت نماید نخست
ولی شهد گردد چو در طبع رست
حکایت خواجه نیکوکار و بنده نافرمان
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-خواجه-نیکوکار-و-بنده-نافرمان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(8500 تومان)