-
شکایت کند نوعروسی جوان
به پیری ز داماد نامهربان
-
که مپسند چندین که با این پسر
به تلخی رود روزگارم بسر
-
کسانی که با ما در این منزلند
نبینم که چون من پریشان دلند
-
زن و مرد با هم چنان دوستند
که گویی دو مغز و یکی پوستند
-
ندیدم در این مدت از شوی من
که باری بخندید در روی من
-
شنید این سخن پیر فرخنده فال
سخندان بود مرد دیرینه سال
-
یکی پاسخش داد شیرین و خوش
که گر خوبروی است بارش بکش
-
دریغ است روی از کسی تافتن
که دیگر نشاید چنو یافتن
-
چرا سرکشی زان که گر سرکشد
به حرف وجودت قلم درکشد
-
یکم روز بر بنده ای دل بسوخت
که می گفت و فرماندهش می فروخت
-
تو را بنده از من به افتد بسی
مرا چون تو دیگر نیفتد کسی
حکایت در صبر بر جفای آن که از او صبر نتوان کرد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-صبر-بر-جفای-آن-که-از-او-صبر-نتوان-کرد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)