-
یکی تشنه می گفت و جان می سپرد
خنک نیکبختی که در آب مرد
-
بدو گفت نابالغی کای عجب
چو مردی چه سیراب و چه خشک لب
-
بگفتا نه آخر دهان تر کنم
که تا جان شیرینش در سر کنم
-
فتد تشنه در آبدان عمیق
که داند که سیراب میرد غریق
-
اگر عاشقی دامن او بگیر
وگر گویدت جان بده گو بگیر
-
بهشت تن آسانی آنگه خوری
که بر دوزخ نیستی بگذری
-
دل تخم کاران بود رنج کش
چو خرمن برآید بخسبند خوش
-
در این مجلس آن کس به کامی رسید
که در دور آخر به جامی رسید
حکایت در فدا شدن اهل محبت و غنیمت شمردن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-فدا-شدن-اهل-محبت-و-غنیمت-شمردن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4000 تومان)
کامی
- کام
- خواهش . آرزو. مطلوب . خواست
- تنعم . خوشی . ناز ونعمت . برخورداری
- لذت، عیش، تمتع، بهرهمندی