-
جوانی خردمند پاکیزه بوم
ز دریا برآمد به در بند روم
-
در او فضل دیدند و فقر و تمیز
نهادند رختش به جایی عزیز
-
مه عابدان گفت روزی به مرد
که خاشاک مسجد بیفشان و گرد
-
همان کاین سخن مرد رهرو شنید
برون رفت و بازش نشان کس ندید
-
بر آن حمل کردند یاران و پیر
که پروای خدمت ندارد فقیر
-
دگر روز خادم گرفتش به راه
که ناخوب کردی به رأی تباه
-
ندانستی ای کودک خودپسند
که مردان ز خدمت به جایی رسند
-
گرستن گرفت از سر صدق و سوز
که ای یار جان پرور دلفروز
-
نه گرد اندر آن بقعه دیدم نه خاک
من آلوده بودم در آن جای پاک
-
گرفتم قدم لاجرم باز پس
که پاکیزه به مسجد از خاک و خس
-
طریقت جز این نیست درویش را
که افگنده دارد تن خویش را
-
بلندیت باید تواضع گزین
که آن بام را نیست سلم جز این
حکایت در معنی نظر مردان در خود به حقارت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-معنی-نظر-مردان-در-خود-به-حقارت
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)