-
شنیدم که طغرل شبی در خزان
گذر کرد بر هندوی پاسبان
-
ز باریدن برف و باران و سیل
به لرزش در افتاده همچون سهیل
-
دلش بر وی از رحمت آورد جوش
که اینک قبا پوستینم بپوش
-
دمی منتظر باش بر طرف بام
که بیرون فرستم به دست غلام
-
در این بود و باد صبا بروزید
شهنشه در ایوان شاهی خزید
-
وشاقی پری چهره در خیل داشت
که طبعش بدو اندکی میل داشت
-
تماشای ترکش چنان خوش فتاد
که هندوی مسکین برفتش ز یاد
-
قبا پوستینی گذشتش به گوش
ز بدبختیش در نیامد به دوش
-
مگر رنج سرما بر او بس نبود
که جور سپهر انتظارش فزود
-
نگه کن چو سلطان به غفلت بخفت
که چوبک زنش بامدادان چه گفت
-
مگر نیک بختت فراموش شد
چو دستت در آغوش آغوش شد
-
تو را شب به عیش و طرب می رود
چه دانی که بر ما چه شب می رود
-
فرو برده سر کاروانی به دیگ
چه از پا فرو رفتگانش به ریگ
-
بدار ای خداوند زورق بر آب
که بیچارگان را گذشت از سر آب
-
توقف کنید ای جوانان چست
که در کاروانند پیران سست
-
تو خوش خفته در هودج کاروان
مهار شتر در کف ساروان
-
چه هامون و کوهت چه سنگ و رمال
ز ره باز پس ماندگان پرس حال
-
تو را کوه پیکر هیون می برد
پیاده چه دانی که خون می خورد
-
به آرام دل خفتگان در بنه
چه دانند حال کم گرسنه
حکایت سلطان طغرل و هندوی پاسبان
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-سلطان-طغرل-و-هندوی-پاسبان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(9500 تومان)