-
یکی غله مرداد مه توده کرد
ز تیمار دی خاطر آسوده کرد
-
شبی مست شد و آتشی برفروخت
نگون بخت کالیوه خرمن بسوخت
-
دگر روز در خوشه چینی نشست
که یک روز جوز خرمن نماندش به دست
-
چو سرگشته دیدند درویش را
یکی گفت پرورده خویش را
-
نخواهی که باشی چنین تیره روز
به دیوانگی خرمن خود مسوز
-
گر از دست شد عمرت اندر بدی
تو آنی که در خرمن آتش زدی
-
فضیحت بود خوشه اندوختن
پس از خرمن خویشتن سوختن
-
مکن جان من تخم دین ورز و داد
مده خرمن نیک نامی به باد
-
چو برگشته بختی در افتد به بند
از او نیک بختان بگیرند پند
-
تو پیش از عقوبت در عفو کوب
که سودی ندارد فغان زیر چوب
-
برآر از گریبان غفلت سرت
که فردا نماند خجل در برت
حکایت مست خرمن سوز
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-مست-خرمن-سوز
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)