-
خوشست درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش
-
نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست
که جان سپر نکنی پیش تیربارانش
-
عدیم را که تمنای بوستان باشد
ضرورتست تحمل ز بوستانبانش
-
وصال جان جهان یافتن حرامش باد
که التفات بود بر جهان و بر جانش
-
ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت
کمینه آن که بمیریم در بیابانش
-
اگر چه ناقص و نادانم این قدر دانم
که آبگینه من نیست مرد سندانش
-
ولیک با همه عیب احتمال یار عزیز
کنند چون نکنند احتمال هجرانش
-
گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا
جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش
-
حریف را که غم جان خویشتن باشد
هنوز لاف دروغست عشق جانانش
-
حکیم را که دل از دست رفت و پای از جای
سر صلاح توقع مدار و سامانش
-
گلی چو روی تو گر ممکنست در آفاق
نه ممکنست چو سعدی هزاردستانش
خوشست درد که باشد امید درمانش
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/خوشست-درد-که-باشد-امید-درمانش
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
معنی (بازگردانی)
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)