-
-
فقیهی پدر را گفت هیچ از این سخنان رنگین دلاویز متکلمان در من اثر نمیکند بحکم آنکه نمی بینم مرایشانرا کرداری موافق گفتار
-
فقیهی به پدر گفت: هیچکدام از این سخنان رنگارنگ دلپسند سخنرانان در من تاثیری ندارد چرا که در این افراد عملی نمیبینم که به گفتارشان بیاید.
-
-
-
ترک دنیا به مردم آموزند
خویشتن سیم و غله اندوزند
-
به مردم یاد میدهند که علایق دنیوی را ترک کنید ولی خودشان، پول و محصولات کشاورزی (مال دنیا) جمع میکنند.
-
-
-
عالمی را که گفت باشد و بس
هر چه گوید نگیرد اندر کس
-
دانشمندی که تنها هنرش حرف زدن است، هر چه که بگوید، در هیچ کس تاثیر ندارد.
-
-
-
عالم آنکس بود که بد نکند
نه بگوید بخلق و خود نکند
-
دانشمند کسی است که خودش عمل ناپسند انجام ندهد نه اینکه به مردم بگوید که کار بد نکنید ولی از خودش عمل ناپسند سر بزند
-
-
-
أتا مرون الناس بالبر و تنسون انفسکم
-
آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خودتان را فراموش می کنید؟
-
-
-
عالم که کامرانی و تن پروری کند
او خویشتن گمست کرا رهبری کند
-
دانشمندی که خوشگذرانی و راحت طلبی پیشه کرده است، خودش گمراه است؛ چه کسی را میتواند راهنمایی کند؟
-
-
-
پدر گفت ای پسر بمجرد این خیال باطل نشاید روی از تربیت ناصحان بگردانیدن و علما را بضلالت منسوب کردن و در طلب عالم معصوم از فواید علم محروم ماندن
-
پدر پاسخ داد: تنها به دلیل این تصور نابجا، شایسته نیست که از تربیت و ارشاد نصیحت گویان روی بگردانی و دانشمندان را گمراه بنامی و بخاطر پیدا کردن دانشمند بیگناه، از فایدههای دانش بینصیب بمانی.
-
-
-
همچو نابینائی که شبی در وحل افتاده بود و میگفت ای مسلمانان چراغی فرا راه من دارید زنی مازحه گفت تو که چراغ نبینی به چراغ چه بینی
-
همانند نابینایی که شبی در گل و لای افتاده بود و میگفت: ای مسلمانان! چراغی بر سر راه من قرار دهید! زنی بذله گو گفت: تو که خود چراغ را نمیتوانی ببینی، به کمک چراغ چه چیزی را خواهی دید؟!
-
-
-
همچنین مجلس وعظ چون کلبه بزازست آنجا تا نقدی ندهی بضاعتی نستانی و اینجا تا ارادتی نیاری سعادتی نبری
-
همچنین، مجلس موعظه، همانند دکان پارچه فروش است. در دکان پارچه فروش تا پولی ندهی، جنسی نخواهی گرفت و در مجلس وعظ، تا میل و طلب و خواسته نداشته باشی، بهرهمند نخواهی شد.
-
-
-
گفت عالم بگوش جان بشنو
ور نماند بگفتنش کردار
-
سخن دانشمند را با گوش جان بشنو حتی اگر همراه گفتارش، عمل نباشد.
-
-
-
باطلست آنچه مدعی گوید
خفته را خفته کی کند بیدار
-
چیزی که ادعا کننده میگوید، پوچ است. چه موقع کسی که خودش خوابیده است میتواند انسان خواب را بیدار کند؟
-
-
-
مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نبشتست پند بر دیوار
-
مرد باید نصیحت را گوش کند حتی اگر این نصیحت روی دیوار نوشته شده باشد.
-
-
-
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
-
صاحب ذوق و زیبا شناسی از خانقاه به مدرسه آمد و پیمان همنشینی با اهل طریقت را زیر پا گذاشت.
-
-
-
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا اختیار کردی از آن این فریق را
-
به او گفتم: چه تفاوتی بین دانشمند و پارسا وجود داشت که از آن گروه، به این گروه پیوستی؟
-
-
-
گفت آن گلیم خویش بدر میبرد ز موج
وین جهد میکند که بگیرد غریق را
-
پاسخ داد: پارسا گلیم خودش را از موج نجات میدهد ولی دانشمند تلاش میکند که دست غرق شدهای را بگیرد. (او به فکر خویش است و این به فکر دیگری)
-
در اخلاق درویشان حکایت سی و نهم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-سی-و-نهم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7500 تومان)